جدول جو
جدول جو

معنی همشوی

همشوی
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، هم شو، نباغ، بناغ، وسنی، اموسنی
تصویری از همشوی
تصویر همشوی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با همشوی

هیشوی

هیشوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرزداری در مرز ایران و روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
هیشوی
فرهنگ نامهای ایرانی

هیشوی

هیشوی
صنعتکار رومی:
یکی پیره سر بود هیشوی نام
جوانمرد وبیدار و با فر و کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

همشور

همشور
هم شور. آنکه دیگری با وی شور کند. مشاور. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

همبوی

همبوی
زنی که در زمان ضحاک برادر خود را از بند ضحاک نجات داد. (برهان)
لغت نامه دهخدا

هم شوی

هم شوی
دو زن که در نکاح یک مرد باشند. (آنندراج). بنانج. هبو. هوو. وسنی. ضره. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا

مشوی

مشوی
آنکه گوشت را بریان میکند و آماده میکند برای پختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مشوی

مشوی
بریان کرده. (مهذب الأسماء). بریان. (غیاث) (آنندراج). بریان شده و برشته شده. (ناظم الاطباء). سرخ کرده. کباب. کباب کرده. برشته. بوداده. بریان. بریان کرده. بریان شده. حنیذ. کباب شده. (یادداشت مؤلف) : هلیلۀ زرد یک درم و نیم، سقمونیای مشوی سه طسوج. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رب سیب سه درم، ترید یک درم و نیم، سقمونیا مشوی نیم درمسنگ. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
از ’ش وو’، آنکه او را سنگ خطا کرده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) (ازناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

همشی

همشی
امراءه همشی، زن بسیارسخن و بسیارفریاد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا