تمامی و همه. (از غیاث). جملگی. کلاً. یکسر. یکسره. (یادداشت مؤلف) : جبرئیل بیامد و پری بزد قصر ملک و همه حشم را بر زمین فروبرد و همگی هلاک شدند. (قصص الانبیاء). خیز نظامی نه گه خفتن است وقت به ترک همگی گفتن است. نظامی. شاه بدان صید چنان صید شد که ش همگی بستۀ آن قید شد. نظامی