- همایند
- دوقلو
معنی همایند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
امثال، مثلا، شبیه، از قبیل، نظیر، مشابه
مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
مخفف مانند، شبیه و نظیر و مانند یکدیگر باشد
تهیه کننده
از قبیل
آژان، وکیل، اکسپوزان
احتمال
فعلاً
مانند مثل: (چو این هر سه هم زین پدر و مادرند چرا نه بمانند یکدیگرند) (امیر خسرو) توضیح لازم الاضافه است
کوهی بسیار مرتفع از سلسله جبال البرز که همیشه از برف و یخ پوشیده شده و واقع است مابین طبرستان و ری
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خجسته، مبارک، فرخنده، میمون، مقامی در موسیقی (نگارش کردی: هومایون)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی مشهور به زرین کلاه در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
میمنت
مبارک، میمون
منسجم
مسابقه، حریف، رقیب
عضو، آبونه
بد بوی متعفن، زن بد بوی (خصوصا)
هماواز، یکنواخت، موافق
فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، در موسیقی از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
سازنده و آراینده، به رشته کشنده
نامادری، زن پدر، زن پدر کسی غیر از مادر او، مادراندر
رنگ دانۀ محتوی آهن که از تجزیۀ هموگلوبین به دست می آید
هم خداوند، آنکه با دیگری در خدمت یک نفر باشد، خواجه تاش
زن پدر مادر اندر: فاطمه را عایشه مایندراست پس تو مرا شیعت مایندری. (ناصر خسرو. 412)
نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است
مساوی معادل: گردش آن خط بر آن جایگاه زمین همچند گردش آفتاب بود بر فلک، بهیکل باندام: اسب را بیاوردند ازین ابرشی توسن همچند پیلی) توضیح لازم الاضافه است
جمع همیان، از ریشه پارسی همیان ها از اربندها
منسوب به همایون. توضیح در مورد شاه استعمال شود اعلی حضرت همایونی دربار همایونی موکب همایونی
خجسته، فرخنده، فرخ، میمون
دو یا چند صدا که با یکدیگر توافق و تناسب داشته باشند، موافق متحد