جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هم وند

همخوند

همخوند
هم خداوند، آنکه با دیگری در خدمت یک نفر باشد، خواجه تاش
همخوند
فرهنگ فارسی عمید

هم چند

هم چند
مساوی معادل: گردش آن خط بر آن جایگاه زمین همچند گردش آفتاب بود بر فلک، بهیکل باندام: اسب را بیاوردند ازین ابرشی توسن همچند پیلی) توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار

هم چند

هم چند
برابر. به اندازۀ. به مقدار. (یادداشت مؤلف) : میشان پادشاهی دیگر است هم چند اهواز. (تاریخ بلعمی). بالای موسی چهل گز بود و همچند آن درازی عصاش و همین قدر برجست و بر کعب عوج زد. (مجمل التواریخ و القصص). هر یکی از آن موران هم چند سگی بود. (اسکندرنامه). جزوی حرمل، جزوی مازو... و هم چند همه ذراریح گیرد و خرد بساید و بر هم آمیزد. (نوروزنامه). جوز ماثل زهر است و همچند جوزی است و اندر میان او تخمهاست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عدد بیماریهای رطوبت زجاجیه هم چند بیماریهای بیضه باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، هم سن یا هم قد. (یادداشت مؤلف) : نعمان بن منذر همچند بهرام بود و بهرام با وی بزرگ شده بود. (تاریخ بلعمی)
لغت نامه دهخدا

هم خوند

هم خوند
مخفف هم خداوند است، و آن را خواجه تاش هم میگویند یعنی دو شخص که یک صاحب و یک خداوند داشته باشند، نقطۀ مقابل. نقیض. ضد. (برهان)
لغت نامه دهخدا

دماوند

دماوند
دارای دمه و بخار، نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران
دماوند
فرهنگ نامهای ایرانی