معنی هماهنگ
هماهنگ
هماواز، یکنواخت، موافق
تصویر هماهنگ
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هماهنگ
هماهنگ
هماهنگ
منسجم
فرهنگ واژه فارسی سره
هماهنگ
هماهنگ
دو یا چند صدا که با یکدیگر توافق و تناسب داشته باشند، موافق متحد
فرهنگ لغت هوشیار
هماهنگ
هماهنگ
Coordinated, Harmonic, Harmonious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هماهنگ
هماهنگ
coordenado, harmônico, harmonioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هماهنگ
هماهنگ
coordinado, armónico, armonioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هماهنگ
هماهنگ
skoordynowany, harmonijny
دیکشنری فارسی به لهستانی
هماهنگ
هماهنگ
скоординированный , гармоничный
دیکشنری فارسی به روسی
هماهنگ
هماهنگ
скоординований , гармонійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هماهنگ
هماهنگ
gecoördineerd, harmonieus
دیکشنری فارسی به هلندی