جدول جو
جدول جو

معنی هلر - جستجوی لغت در جدول جو

هلر
(هَِ لُ)
دهی است از بخش جزیره قشم از شهرستان بندرعباس دارای 339 تن سکنه. آب آن از چاه و باران و محصول عمده اش خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هور
تصویر هور
(دخترانه)
خورشید، آفتاب، خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلو
تصویر هلو
(پسرانه)
عقاب (نگارش کردی: هه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلن
تصویر هلن
(دخترانه)
روشنایی، نور، فرانسه از یونانی، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلگر
تصویر هلگر
(پسرانه)
، بردارنده، حامل، بلند نگهدارنده (نگارش کردی: ههگر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هله
تصویر هله
کلمۀ امر از هلیدن، بگذار، دست بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلر
تصویر آلر
سرین، کفل، ران، آلست، آرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هور
تصویر هور
خورشید، آفتاب، برای مثال نور گیتی فروز چشمۀ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی - ۱۲۸)، ستاره، بخت، طالع، برای مثال ز بیژن فزون بود هومان به زور / هنر عیب گردد چو برگشت هور ی به یکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی - ۴/۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهر
تصویر لهر
میخانه، شراب خانه، فاحشه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلو
تصویر هلو
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلا
تصویر هلا
حرف ندا به معنای ای، ایا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبر
تصویر هبر
چرک زخم، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدر
تصویر هدر
باطل، ضایع و بربادرفته
هدر دادن: از بین بردن، ضایع کردن
هدر رفتن: از بین رفتن، ضایع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجر
تصویر هجر
دوری و جدایی از کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هسر
تصویر هسر
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسیر، هتشه، کاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلر
تصویر خلر
گیاهی از تیرۀ پروانه واران با برگ های کوچک، گل های سفید، زرد یا آبی کم رنگ و دانه هایی که در غلافی شبیه غلاف باقلا جا دارد و مصرف خوراکی دارد، بسله، ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هار
تصویر هار
مبتلا به مرض هاری مثلاً سگ هار
کنایه از بسیار عصبانی
رشتۀ مروارید، گردن بند مروارید
مهره های گردن، گردن، برای مثال گزید از سواران برون از هزار / بر آن باد پایان آهخته هار (فردوسی - لغت نامه - هار)
سرگین، مدفوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هذر
تصویر هذر
سخن بیهوده و بد گفتن، بیهوده گویی
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ لُ)
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در یک هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمۀ مشهور سراب هرسم که هفت آبادی از آن استفاده می نمایند. از هرسم می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هخر
تصویر هخر
قسمتهای مایع جسدومردار: (ازخون وپلیدی وهخرونسا همیدون سرگربه وسگ جدا) (زرتشت بهرام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلل
تصویر هلل
عصاره ذیل زهره راگویند که بنام های حضض وحضیض نیزخوانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلم
تصویر هلم
بیا درخواندن بسوی چیزی بکاررود بیا خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هطر
تصویر هطر
سگ کشی
فرهنگ لغت هوشیار
زیاندیده، دشوار، گول زدن: با چوبدستی، گران کردن نرخ، خندیدن، بی اندیشه خریدن
فرهنگ لغت هوشیار
به مانک دوست جنگی بخشی از سپاه اسکندر بخشی ازسپاهیان اسکندرمقدونی که افراد آن ازصنف سواره نظام وازحیث قوت جسمانی وقدرت جنگی وفنون آن درمیان دیگر صنوف ممتازبودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجر
تصویر هجر
جدائی، مفارقت، ضد وصل، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر
تصویر هدر
رایگان و باطل شدن خون، باطل کردن خون، مباح، ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره پروانه واران جزو دسته سفید یا آبی و یا زرد. ارتفاع آن بیک متر میرسد. دانه های وی بمقدار یک نخود است و در غلافی جای دارد. سبز آنرا خام میخورند و رسیده و خشک شده آنرا می پزند و میخورند ململی بسله کلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذر
تصویر هذر
سخن بیهوده و بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هار
تصویر هار
سگ گزنده و گیرنده، چوبدستی و عصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبر
تصویر هبر
گوشت لخم بی استخوان چرک زخم ریم: (کس چوچاهی است پرزخون وهبر مردم ازوی چه کاریابد وفرک) (پوربهای جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهر
تصویر لهر
میخانه و شرابخانه را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلر
تصویر آلر
سرین کفل آلست آرست الست
فرهنگ لغت هوشیار
مردن و نیست شدن چرمی که آنرامانندکفه ترازو می ساختند وازسرچوب منجنیق می آویختند وسپس آنرا پرازسنگ کرده بجانب دشمن می انداختند: (چون هلکی شدم بفن بسته منجنیق تن سنگ اراده اجل نشکند اربردهلک) (عمیدلوبکی)
فرهنگ لغت هوشیار
خوراک آبکی، بسیار آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی