جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هلا

هلا

هلا
برای معانی ذیل بکاررود: الف - آگاهانیدن وتنبیه بکاررود: (گفت: هلاجامهابمن ده تالحظه بیاسایی) ب - برای تحسین: (دین چودلم پاک دید گفت: هلاخ هین بدل پاک برنگارمرا) (ناصرخسرو) (کلمه تثنیه و ندا) الا، ای
هلا
فرهنگ لغت هوشیار

هلا

هلا
نداباشد ازبرای آگاهانیدن و تنبیه کردن، و در طعنه زدن مکرر کنند. (برهان). کلمه ای است جهت استعجال و ورغلانیدن. (منتهی الارب). هله. هین. هان. الا:
هلا چامه پیش آر ای چامه گوی
تو چنگ آور ای دختر ماهروی.
دقیقی.
برخیز و برافروز هلا قبلۀ زردشت
بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت.
دقیقی.
بگفتا هلا هین برو تا رویم
به دیدار آن جشن خرم شویم.
فردوسی.
هلا باده پیش آر و مطرب گزین
که نه گاه رزم است و پیکار و کین.
فردوسی.
ای یار دلربای هلا خیز ومی بیار
می ده مرا و گیر دمی تنگ در کنار.
منوچهری.
دین چو دلم پاک دید گفت هلا
هین به دل پاک برنگار مرا.
ناصرخسرو.
دلت گر ز بیطاعتی زنگ دارد
هلا بآتش علم حکمت گدازش.
ناصرخسرو.
دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند.
ناصرخسرو.
برخیز هلا نه وقت خواب است
هم منتظر تو آفتاب است.
نظامی.
تو هلا دربندها را سخت بند
چندگاهی بر سبال خود بخند.
مولوی.
گفت زن کاین گربه خورد آن گوشت را
گوشت خر گر دیگرت باید هلا.
مولوی.
خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیخته ست
نوش می یابی هلا گر پای داری نیش را.
سعدی.
شنید از درون عارف آواز پای
هلا گفت بر در چه پایی، درآی.
سعدی.
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
وگر به بردن دل آمدی بیا ای دوست.
سعدی.
به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی
به خون بنده اگر تشنه ای هلا ای دوست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

هلا

هلا
کلمه ای است که بدان اسب را زجر کنند واسب مادگان را تسکین دهند وقت ضراب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

هلا

هلا
کلمه ای است جهت تحضیض، مرکب از هل و لا. (منتهی الارب). کلمه تحضیض، مرکب از هل و لا، اگر بر ماضی درآید معنی سرزنش بر ترک فعل دهدو اگر بر مضارع درآید برای برانگیختن بر فعل بود
لغت نامه دهخدا

هلا

هلا
هنوز، چوبی که در بام ساختمان های چوبی روستایی کاربرد دارد، گشاد، باز، وارفته –پراکنده
فرهنگ گویش مازندرانی

شهلا

شهلا
چشم زیبا، چشم فریبنده، زن سیه چشم، دارای رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، رنگ میشی، نوعی نرگس که حلقه وسط آنسرخ یا بنفش است
شهلا
فرهنگ نامهای ایرانی