جدول جو
جدول جو

معنی هقط - جستجوی لغت در جدول جو

هقط
(هَِ قِ)
کلمه ای است که بدان اسب را زجر کنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به هقب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقط
تصویر نقط
نقطه، برای مثال بلاغت نگه داشتندیّ و خط / کسی کاو بدی چیره تر یک نقط (فردوسی - ۶/۲۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقط
تصویر فقط
منحصراً، تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط
تصویر سقط
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط
تصویر سقط
پاره آجر
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقط
تصویر مقط
خامه زن کلک بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هقم
تصویر هقم
پر خور شکمباره، دریا
فرهنگ لغت هوشیار
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقط
تصویر نقط
جمع نقطه، دیل ها، پنده ها، تیل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقط
تصویر فقط
منحصراً، تنها
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفتن از زمین، چیدن، درز گرفتن جامه را، پینه کاری، فراگرفتن به دست آوردن برداشته بر چیده بر گرفته، خوشه میوه: افتاده یا ریخته از زمین برداشتن چیزی را، چیدن (دانه و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط
تصویر سقط
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
ماست بندی درآمیختن کشک خوراندن ماست کشک: پینو (قرت ترکی) کشک پینو ماستینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذقط
تصویر ذقط
مگس ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقط
تصویر بقط
قماش ومتاع خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقط
تصویر نقط
((نُ قَ))
جمع نقطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبط
تصویر هبط
((هَ))
فرود آوردن چیزی، فرود آمدن از مقام و منزلت، سقوط کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقط
تصویر لقط
((لَ))
از زمین برداشتن چیزی را، چیدن (دانه و غیره)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقط
تصویر سقط
((سَ قَ))
خطا، کالای پست، رسوایی، فضیحت
فرهنگ فارسی معین
((سَ یا س قْ))
بچه نارس یا مرده که پیش از فرا رسیدن هنگام ولادت از شکم مادر خارج شود، برف، شبنم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقط
تصویر فقط
((فَ قَ))
منحصراً، تنها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقط
تصویر فقط
تنها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سقط
تصویر سقط
بنیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقط
تصویر فقط
Merely, Solely, Only
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقط
تصویر فقط
simplement, seulement, uniquement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فقط
تصویر فقط
केवल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فقط
تصویر فقط
slechts, alleen, uitsluitend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فقط
تصویر فقط
semplicemente, solo, soltanto, esclusivamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فقط
تصویر فقط
lediglich, nur, ausschließlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فقط
تصویر فقط
simplemente, solo, únicamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فقط
تصویر فقط
тільки , тільки , тільки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فقط
تصویر فقط
tylko, wyłącznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فقط
تصویر فقط
только , исключительно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فقط
تصویر فقط
apenas, unicamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فقط
تصویر فقط
hanya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی