جدول جو
جدول جو

معنی سقط

سقط
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
تصویری از سقط
تصویر سقط
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سقط

سقط

سقط
پاره آجر
ویژگی کالای پَست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سَقَط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سَقَط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
سقط
فرهنگ فارسی عمید

سقط

سقط
بچه نارس یا مرده که پیش از فرا رسیدن هنگام ولادت از شکم مادر خارج شود، برف، شبنم
فرهنگ فارسی معین

سقط

سقط
گوشه، ناحیه، دامن خیمه، بال شترمرغ یا عام است، گوشه ای از ابر که بر زمین افتاده نماید. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سقط

سقط
کشته. افتاده:
زبان تیغ داند کرد تفسیر
سقط بانگ خروس بیگهی را.
اثیرالدین اخسیکتی.
که برو ازپیه این اشتر بخر
بیند او اشتر سقط در راه در.
مولوی.
، مردن چهارپای خصوصا مردن اسب، خر. (آنندراج) (غیاث). رجوع به سقط شدن و سقط گشتن شود
لغت نامه دهخدا

سقط

سقط
بچۀ ناتمام از شکم افتاده. (غیاث). بچه ای که از شکم بیفتد. (السامی). بچۀ ناتمام افتاده. (منتهی الارب). در اقرب الموارد بدین معنی به مثلث سین ضبط شده است، تمامی ریگ توده که تنگ گردیده منقطع شده باشد جای آن، آتش که برجهد از چقماق و درنگیرد. (منتهی الارب) :
هرچند کان سقط به دمش زنده گشته بود
چون دست یافت سوخت ورا سقط زند او.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 368)
لغت نامه دهخدا