- هرگاهی
- هروقتی هرزمانی. یاهرگاهی که. هروقتی که: (وهرگاهی کزین چهاررنگ اعنی سپیدوسیاه وسرخ وزردیکی را مقدار بکاهی یابفزایی رنگ نیز برهمان قیاس بگرددبزیادت ونقصان)
معنی هرگاهی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تورفتگی در یک دیوار از کف زمین تا بلندی قد انسان به صورت اشکاف یا دولابچه بدون در
آستانه، حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانهٴ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانهٴ ازدواج، آستان، زن، همسر
هروقت، هرزمان، (حرف، قید) اگر، چنانچه
هر زمان، هر وقت
جوانی، شباب
عمومیت، عمومی
حالت بدری امتلا قمر استقبال
منسوب به پرگار فرجاری یا خط پرگاری. خط مستدیر
کودکی را کنار راه بگذارند تا دیگری ببرد
مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند
آواره، دوره گرد، هرزه گرد، برای مثال طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد / من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست (سعدی۲ - ۳۶۹)
پولی که قبل از مسافرت به مسافر می دهد، کودک نوزاد که او را کنار راه بگذارند تا دیگری ببرد
مهرگان، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو نو کردی نوای مهرگانی / ببردی هوش خلق از مهربانی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
عمومی، آنچه مربوط به همۀ مردم باشد، همگانی
همراه بودن با یکدیگر، هم سفری، کنایه از موافقت، کنایه از اعانت، یاری
از مردم گرگان مثلاً فخرالدین اسعد گرگانی، لامعی گرگانی
منسوب به گرگان. از مردم گرگان اهل گرگان
قسمی پای افزار که شاطران و پیاده روان می پوشیدند گرگاو
زمانی دون زمانی بعضی اوقات: بازار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی. (حافظ)
نوایی است از موسیقی قدیم
ناگهان غفله: (ناگاهی سیاهیی بروی بگذشت)
هرگاه، هر وقت که
هرزه و دوره گرد
منسوب به (هرباب)، آنکه درانواع دانشها وفنون مهارت دارد
عمومی، متعلق به همه، کلی
نوزادی که کنار راه گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند
خزانی، پاییزی
نام لحن بیست و پنجم باربد
Afternoon
Accompaniment, Companionship
acompanhamento, companheirismo