جدول جو
جدول جو

معنی هرگاه

هرگاه
هروقت، هرزمان، (حرف، قید) اگر، چنانچه
تصویری از هرگاه
تصویر هرگاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هرگاه

خرگاه

خرگاه
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خبا، خَرگَه، هَواری، اَفراس، فُسطاط
خرگاه زدن: خیمه زدن
خرگاه سبز (مینا، گردان): کنایه از آسمان
خرگاه
فرهنگ فارسی عمید

هرگاهی

هرگاهی
هروقتی هرزمانی. یاهرگاهی که. هروقتی که: (وهرگاهی کزین چهاررنگ اعنی سپیدوسیاه وسرخ وزردیکی را مقدار بکاهی یابفزایی رنگ نیز برهمان قیاس بگرددبزیادت ونقصان)
هرگاهی
فرهنگ لغت هوشیار