منسوب به گرگان: آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده معتکن. منوچهری. و رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1136 و رجوع به گرگان شود ابومنصور بهمنیار... از جملۀ شعرای مداح صاحب بن العباد است. رجوع به صاحب بن عباد شود
ابوسلیک گرگانی را از شاعران دورۀ عمرو بن لیث صفاری (265- 299 هجری قمری) دانسته اندو از این قرار وی از قدیمترین شاعران زبان فارسی بوده و در قرن سوم میزیسته است. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1139 و رجوع به مدخل ابوسلیک شود ملا، از شهر هرات است گاهی سبقی میخواند، طبعش نیک است عشرتی تخلص میکند، ازوست این مطلع: روز فراق یار که با صد ندامت است روز فراق نیست که روز قیامت است، (مجالس النفائس چ حکمت ص 164) ابوزراعه معمری. ابوزراعه معمری گرگانی از شاعران اواخر زمان سامانیان و دراواخر قرن چهارم بوده است. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1140، و رجوع به مدخل ابوذراعه شود
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی خاور سنندج و 2 هزارگزی جنوب باختر قادرمز. هوای آن سرد و دارای 240 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وصنایع دستی آنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام دارالملک ولایت خوارزم است. (برهان) (غیاث اللغات). معرب آن جرجانیه و ترکان ارگنج خوانند. (برهان). شهری است که دارالملک خوارزم و مرکز حکومت خوارزمشاهیان بوده به اورگنج مشهور شده و در دولت سلطان محمد خوارزم شاه کمال آبادی داشته و در ف تنه چنگیزخان به دست سپاه تاتار مسخر و قتل عام و خراب شده و بعد ازتسخیر هر نفری از تاتار بست وچهار نفر را کشتند و آن سپاه هشتاد هزار نفر بوده که شیخ نجم الدین کبری نیز بشهادت رسیده. معرب گرگانج جرجانیه بود از گرگان رود قریب به استرآباد تا گرگانج و شهرها داشته و ابریشم بعمل می آورده دیبا و حریر نیکو می بافته اند. (آنندراج). جرجانیه، قصبه ای است در بلاد خوارزم معرب گرگانج. (منتهی الارب). شهری است (از حدود ماوراءالنهر) که اندر قدیم آن ملک خوارزم شاه بودی و اکنون پادشائیش جداست. و پادشای او را امیر گرگانج خوانند. و شهری است با خواستۀ بسیار و در ترکستان و جای بازرگانان و این دو شهر است شهر اندرونی و شهر بیرونی و مردمان وی معروفند به جنگ و تیراندازی. و شهرک خیر از گرگانج است. (حدود العالم). تو داری از کنار گنگ تا دریای آبسکون تو داری از در گرگانج تا قزدار و تا مکران. فرخی. وگر چو گرگ نپوید سمندش از گرگانج کی آرد آن همه دینار و آن همه زیور. عنصری. حاجب (آلتونتاش) از گرگانج به کرمان آمد. (تاریخ بیهقی). آخر ای خاک خراسان داد یزدانت نجات از بلای غیرت خاک ره گرگانج و کات. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 36)