جدول جو
جدول جو

معنی هرو - جستجوی لغت در جدول جو

هرو
دلیر و شجاع
تصویری از هرو
تصویر هرو
فرهنگ لغت هوشیار
هرو
((هُ))
دلیر، شجاع
تصویری از هرو
تصویر هرو
فرهنگ فارسی معین
هرو
شجاع، دلیر، حصن
تصویری از هرو
تصویر هرو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرول
تصویر هرول
دانه ای شبیه ماش، ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هروی
تصویر هروی
از مردم هرات، تهیه شده در هرات، لهجۀ فارسی رایج در هرات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هروی
تصویر هروی
اهل هرات
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به هراول واحدی ازقواعی نظامی که درمقدم قشون حرکت کند برای هدایت وحفاظت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هروک
تصویر هروک
زرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هروز
تصویر هروز
هرروز: گارزی که همت جامه مرتفع دارد و همه روز درآب ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرو
تصویر شهرو
(دخترانه و پسرانه)
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرو
تصویر مهرو
(دخترانه)
ماهرو، آنکه رویی زیبا چون ماه دارد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رهرو
تصویر رهرو
سالک و مسافر، راه رونده، راهرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرو
تصویر مهرو
آنکه چهره ای زیبا مانند ماه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهرو
تصویر رهرو
آنکه به راهی می رود، رونده، راه رونده، در تصوف کنایه از سالک، زاهد، مرید، مسافر
رهرو ازل: در تصوف کنایه از سالک، طالب حق
رهرو آخرت: کنایه از کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد
رهرو سحر: کنایه از زاهد شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهرو
تصویر رهرو
((رَ هْ رُ))
سالک، مسافر، عارف، راهرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرو
تصویر سرو
(دخترانه و پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درو
تصویر درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرو
تصویر ذرو
باد دادن باد دادن گندم، پرانیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برو
تصویر برو
(پسرانه)
بلوط (نگارش کردی: بهو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هور
تصویر هور
(دخترانه)
خورشید، آفتاب، خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلو
تصویر هلو
(پسرانه)
عقاب (نگارش کردی: هه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرو
تصویر فرو
مادون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رهو
تصویر رهو
روش، طریقه، طرز، قاعده، پی و نشان
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری است از شاخه کرمها جزو رده کرمهای حلقوی از دسته ئیرودینه ها که لوله گوارش اش در طول بدن حیوان به 11 قسمت مشخص میشود زالو در قسمت سر و همچنین در انتهای بدن دارای بادکشهایی است که به وسیله آنها خود را بااشیا یا حیوانات میچسباند زالو حیوانی است آبزی که در آب رودها جوی ها و برکه ها زندگی میکند دارای گونه های مختلفی است زالو در فسمت بادکش دهانی دارای سه ردیف آرواره بشکل میباشد که به رسیله آنها پوست بدن میزبان خودرا سوراخ کرده خون وی را می مکد زلو شلوک شلکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرو
تصویر ثرو
بسیار کردن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
سرگین مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترو
تصویر ترو
شکننده و باریک و دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی درخت است که برگهایش باریک و دراز و به شکل سوزن و همیشه سبز است و بلندی آن تا 02 متر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرو
تصویر شرو
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهو
تصویر رهو
آهسته و نرم راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرو
تصویر غرو
نی میان تهی، نای، نی، برای مثال کنون چنبری گشت بالای سرو / تن پیل وارت به کردار غرو (فردوسی - ۶/۳۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرم
تصویر هرم
پیر، فرتوت، کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرچ
تصویر هرچ
املای دیگر واژۀ هرچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرس
تصویر هرس
بریدن شاخه های زاید درخت
هرس کردن: در کشاورزی هرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرو
تصویر سرو
درختی مخروطی شکل، همیشه سبز، دارای شاخه های کوتاه پوشیده از برگ های ریز که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن محکم و بادوام است
سرو آزاد: درختی مخروطی شکل، همیشه سبز، دارای شاخه های کوتاه پوشیده از برگ های ریز که بلندیش تا ۲۰ متر می رسد و چوب آن محکم و بادوام است
سرو چمان: کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، معشوق، سرو روان
سرو خوش رفتار: کنایه از معشوق زیبا و خوش قد و بالا و خوش رفتار
سرو روان: کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، معشوق، برای مثال ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد / راست گویی به تن مرده روان بازآمد (سعدی۲ - ۴۱۴)
سرو سهی: سرو راست رسته، درخت سرو که دارای شاخ و بال راست باشد، کنایه از معشوق خوش قد و بالا، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال وگر سرو سهی را ساز دادی / سهی سروش به خون خط بازدادی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
سرو کوهی: درختی خودرو و بلند با برگ های مرکب که پوست آن مصرف دارویی دارد
سرو ناز: نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو شیرازی، سرو کاشی
سرو کاشی: نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو شیرازی، سرو ناز
سرو شیرازی: نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو کاشی، سرو ناز
فرهنگ فارسی عمید