جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هرو

هرو

هرو
ده کوچکی است از دهستان گاوکان ازبخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 112 هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 8 هزارگزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

هرو

هرو
مردم شجاع راگویند. (برهان). سروری هزو (با زاء معجمه) ضبط کرده است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به هزو شود
لغت نامه دهخدا

هرو

هرو
به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب). به عصا بزدن. (تاج المصادر بیهقی). زدن به هراوه. (اقرب الموارد) ، فحش گفتن و بزدن، نیک پختن گوشت. (تاج المصادر بیهقی). هرء. رجوع به هرء شود، بزدن سرما کسی را. (مصادر اللغه زوزنی)
لغت نامه دهخدا

شهرو

شهرو
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
شهرو
فرهنگ نامهای ایرانی

سرو

سرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
سرو
فرهنگ نامهای ایرانی

مهرو

مهرو
ماهرو، آنکه رویی زیبا چون ماه دارد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین سردار ساسانی
مهرو
فرهنگ نامهای ایرانی