جدول جو
جدول جو

معنی شهرو

شهرو(دخترانه و پسرانه)
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
تصویری از شهرو
تصویر شهرو
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با شهرو

شهرو

شهرو
سورو. بندری است که راه کاروانی که از طارم به سمت جنوب بسوی ساحل دریا میرفت به این بندر منتهی میگردید، و آن در مقابل جزیره هرمز قرار دارد. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 314). رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 187 شود
لغت نامه دهخدا

شهرو

شهرو
شهربانو زنی زیبا از کشور ماه آباد (= ماد) بود که شاه موبد شیفتۀ او گردید و از او درخواست که به ازدواج وی درآید و شهربانویش گرداند. شهرو بپاسخ گفت که مویش بسپیدی گرداییده و از او فرزندان آمده است و چون ’ویرو’ پسری دارد آنگاه شاه با او پیمان کرد که اگر دختری آورد او را به زنی به وی دهد. پس از چند سال شهرو دختری آورد که او را ’ویس’ نامید و به دایه سپرد و این دایه او را با خود به سرزمین خویش ’خوزان’ برد. دایه سرپرستی کودکی دیگر یعنی رامین برادر شاه موبد را نیز بعهده داشت. دو سال بعد رامین را به خراسان بازگرداندند و دایه به شهرو نامه نوشت که دیگر از عهدۀ هوسهای ’ویس’ برنمیآید. دختر زیبا از خوزان به همدان برده شد. مادرش چون او را بدید گفت پدرت خسروی و مادرت بانویی است و درایران جز ’ویرو’ کسی شایستۀ همسری تو نیست و بدین سان او را به شاه موبد دادند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

شهروز

شهروز
رودی بزرگ، شاهروز، روز شاهان، شهرود نام سازی باستانی، شاه روزگار، داری بخت و روز شاه، نام شهری که خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد
شهروز
فرهنگ نامهای ایرانی