هر چیز پوشیدنی، جامه، لباس، اسباب خانه، بار و بنه رخت از جهان بردن: کنایه از مردن، در گذشتن رخت افکندن: کنایه از بار و بنه را فرود آوردن در جایی و مقیم شدن رخت بربستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن رخت بستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن، رخت بربستن رخت برچیدن: بار و بنه را جمع کردن و بستن، کنایه از کوچ کردن
هر چیز پوشیدنی، جامه، لباس، اسباب خانه، بار و بنه رخت از جهان بردن: کنایه از مردن، در گذشتن رخت افکندن: کنایه از بار و بنه را فرود آوردن در جایی و مقیم شدن رخت بربستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن رخت بستن: کنایه از لوازم سفر را گرد آوردن و به هم بستن، آمادۀ سفر شدن، سفر کردن، مردن، رخت بربستن رخت برچیدن: بار و بنه را جمع کردن و بستن، کنایه از کوچ کردن
هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد درخت لاله: در علم زیست شناسی درختی زیبا، با گل های لاله ای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار می رود و بومی آمریکا است درخت مریم: درخت خرمایی که خشک بود و برای حضرت مریم از نو سبز و بارور شد، نخل مریم
هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد درخت لاله: در علم زیست شناسی درختی زیبا، با گل های لاله ای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار می رود و بومی آمریکا است درخت مریم: درخت خرمایی که خشک بود و برای حضرت مریم از نو سبز و بارور شد، نخل مریم
شهری وهمی که در آن قانون و قاعده ای نیست: مگر شهر هرت است ؟ (یادداشت به خط مؤلف). کنایه از جایی است که در آن بی نظمی و هرج و مرج کامل حکم فرما باشد. - شهر هرت،در زبان عوام نظیر ’دیوان بلخ’ است در زبان رسمی و ادبی. (از فرهنگ عامیانه)
شهری وهمی که در آن قانون و قاعده ای نیست: مگر شهر هرت است ؟ (یادداشت به خط مؤلف). کنایه از جایی است که در آن بی نظمی و هرج و مرج کامل حکم فرما باشد. - شهر هرت،در زبان عوام نظیر ’دیوان بلخ’ است در زبان رسمی و ادبی. (از فرهنگ عامیانه)
کرخ. بی خبرشده و بی حس و بی شعور گردیده اعم از انسان و اعضای انسان. (برهان) (آنندراج). سر. خدر. بی هوش. (ناظم الاطباء) : سرما دست و پایم را کرخت کرده بود. (تحفۀ اهل بخارا). رجوع به کرخ شود، به مجاز بر درشت و ناهموار اطلاق کنند. (آنندراج) : از بس که مرغ دل به چمن هرزه نال بود وصل گلی نیافت ز صوت کرخت خویش. علی خراسانی (از آنندراج). شیرۀ انگور را بهر کسان ریزد به خم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان. علی خراسانی (از آنندراج)
کرخ. بی خبرشده و بی حس و بی شعور گردیده اعم از انسان و اعضای انسان. (برهان) (آنندراج). سِر. خدر. بی هوش. (ناظم الاطباء) : سرما دست و پایم را کرخت کرده بود. (تحفۀ اهل بخارا). رجوع به کرخ شود، به مجاز بر درشت و ناهموار اطلاق کنند. (آنندراج) : از بس که مرغ دل به چمن هرزه نال بود وصل گلی نیافت ز صوت کرخت خویش. علی خراسانی (از آنندراج). شیرۀ انگور را بهر کسان ریزد به خم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان. علی خراسانی (از آنندراج)
مزرعه ای است کوهستانی از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری دامغان نزدیک طرزه و 16 هزارگزی شمال راه شوسۀ دامغان به شاهرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
مزرعه ای است کوهستانی از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری دامغان نزدیک طرزه و 16 هزارگزی شمال راه شوسۀ دامغان به شاهرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
شهری است به خراسان. (منتهی الارب). هرات از اقلیم چهارم است. طولش از جزایرخالدات ’صدک’ و عرض از خط استوا ’لدک’. آن را امیری، هرات نام از توابع جهان پهلوان نریمان ساخت. اسکندر رومی بعد از خرابی تجدید عمارتش کرد. دور باروش 9 هزار گام است و هوایی در غایت نیکویی و درستی دارد، و پیوسته در تابستان شمال وزد و در خوشی آن گفته اند:اگر در سرزمینی خاک اصفهان و باد هرات و آب خوارزم گرد آیند مرگ در آنجا بسیار کم است. آب هرات از نهرچۀ هری رود است. باغستانش بسیار است و هجده پاره دیه است متصل بدان شهر. از میوه هایش انگور فخری و خربزۀنیکوست. و مردم آنجا سلاح ورز و جنگی و عیارپیشه باشند و در آنجا قلعه ای محکم است و آن را شمیرم خوانند. بر دوفرسنگی شهر بر کوه آتشخانه ای بوده است که آن راارشک گفته اند. و این زمان قلعۀ امکلجه میگویند و مابین آتشکده و شهر، کنیسۀ نصاری بوده است. از مزار کبار اولیا و علما تربت شیخ عبداﷲ انصاری معروف به پیر هری و خواجه محمدابوالولید و امام فخر رازی در آن شهر است. در این شهر در حین حکومت ملکان غور دوازده هزار دکان آبادان بوده و ششهزار حمام و کاروانسرا وطاحونه و سیصدوپنجاه ونه مدرسه و خانقاه و آتش خانه وچهارصدوچهل وچهارهزار خانه مردم نشین بوده است. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن صص 151- 152). این شهر تا زمان حکومت قاجاریه جزو شهرهای ایران بود و در اواخر دورۀ فتحعلیشاه افغانستان آن را تصاحب کرد
شهری است به خراسان. (منتهی الارب). هرات از اقلیم چهارم است. طولش از جزایرخالدات ’صدک’ و عرض از خط استوا ’لدک’. آن را امیری، هرات نام از توابع جهان پهلوان نریمان ساخت. اسکندر رومی بعد از خرابی تجدید عمارتش کرد. دور باروش 9 هزار گام است و هوایی در غایت نیکویی و درستی دارد، و پیوسته در تابستان شمال وزد و در خوشی آن گفته اند:اگر در سرزمینی خاک اصفهان و باد هرات و آب خوارزم گرد آیند مرگ در آنجا بسیار کم است. آب هرات از نهرچۀ هری رود است. باغستانش بسیار است و هجده پاره دیه است متصل بدان شهر. از میوه هایش انگور فخری و خربزۀنیکوست. و مردم آنجا سلاح ورز و جنگی و عیارپیشه باشند و در آنجا قلعه ای محکم است و آن را شمیرم خوانند. بر دوفرسنگی شهر بر کوه آتشخانه ای بوده است که آن راارشک گفته اند. و این زمان قلعۀ امکلجه میگویند و مابین آتشکده و شهر، کنیسۀ نصاری بوده است. از مزار کبار اولیا و علما تربت شیخ عبداﷲ انصاری معروف به پیر هری و خواجه محمدابوالولید و امام فخر رازی در آن شهر است. در این شهر در حین حکومت ملکان غور دوازده هزار دکان آبادان بوده و ششهزار حمام و کاروانسرا وطاحونه و سیصدوپنجاه ونه مدرسه و خانقاه و آتش خانه وچهارصدوچهل وچهارهزار خانه مردم نشین بوده است. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن صص 151- 152). این شهر تا زمان حکومت قاجاریه جزو شهرهای ایران بود و در اواخر دورۀ فتحعلیشاه افغانستان آن را تصاحب کرد
بی نظمی هرج ومرج. یا شهرهرت. -1 شهری وهمی که درآن قاعده وقانونی نیست بلکه هرج ومرج کلی درآن حکمفرماست، جایی که درآن بی نظمی وبی قانونی وهرج ومرج حکمفرماباشد نظیر دیوان بلخ: (مگر اینجاشهرهرت است ک) برای بیان صدایی که از بالاکشیدن موادمایع (یا موادغلیظ ترمانندآش) از کاسه یاقاشق دردهان برمی آید بکاررود
بی نظمی هرج ومرج. یا شهرهرت. -1 شهری وهمی که درآن قاعده وقانونی نیست بلکه هرج ومرج کلی درآن حکمفرماست، جایی که درآن بی نظمی وبی قانونی وهرج ومرج حکمفرماباشد نظیر دیوان بلخ: (مگر اینجاشهرهرت است ک) برای بیان صدایی که از بالاکشیدن موادمایع (یا موادغلیظ ترمانندآش) از کاسه یاقاشق دردهان برمی آید بکاررود
درخت خود به خود هیچ تعبیر مشخصی ندارد. معبران نوشته اند درختان بی بر مردمی درویش و تهی دست و فقیر و نیک نفسی هستند که این مردم در محیط و روی اطرافیان خویش تاثیر چندان ندارند. دیدن درختان در مساجد و زیارتگاه ها خوب است. درختان مردابی را در خواب دیدن خوب نیست. اگر در خواب نخل ببینید خوب است زیرا عزت و بزرگی و سرفرازی است و اگر باره خرما داشته باشد بهتر است. بید مجنون و شاه توت نیز در خواب درختان خوبی نیستند زیرا از غم و سر افکندگی و شرمساری خبر می دهند.
درخت خود به خود هیچ تعبیر مشخصی ندارد. معبران نوشته اند درختان بی بر مردمی درویش و تهی دست و فقیر و نیک نفسی هستند که این مردم در محیط و روی اطرافیان خویش تاثیر چندان ندارند. دیدن درختان در مساجد و زیارتگاه ها خوب است. درختان مردابی را در خواب دیدن خوب نیست. اگر در خواب نخل ببینید خوب است زیرا عزت و بزرگی و سرفرازی است و اگر باره خرما داشته باشد بهتر است. بید مجنون و شاه توت نیز در خواب درختان خوبی نیستند زیرا از غم و سر افکندگی و شرمساری خبر می دهند.