گرفت گرفت مؤاخذه، بازخواست، غرامت، تاوان، طعنه و سرزنش، گرفتنگرفت و گیر: گرفتن و دربند کردن، درگیری، مؤاخذه فرهنگ فارسی عمید
هرهفت هرهفت لوازم آرایش زنان که در قدیم عبارت از هفت چیز، یعنی سرخاب، سفیداب، حنا، وسمه، سرمه، زرک و غالیه بوده، هفت درهفت، در علم نجوم هفت سیاره، برای مِثال هر هفت به هفت حالِ زارند / صحت ز درِ تو چشم دارند (خاقانی۱ - ۱۶۱)هرهفت کردن: هفت قلم آرایش کردن فرهنگ فارسی عمید
خرفت خرفت کودن، ویژگی کسی که بر اثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده استخرفت شدن: تباه شدن عقل بر اثر پیری فرهنگ فارسی عمید