سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زغنگ، هکچه، سچک، فواق، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
سِکسِکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود زَغَنگ، هُکچه، سَچُک، فُواق، اِسکِرَک، سَکیله، اُشکوهه، هُکهُک
غله برافشان را گویند، و آن آلتی باشد که به آن غله به باد دهند تا از کاه جدا شود. (برهان) (جهانگیری). رشیدی هسد با دال ضبط کرده. سروری نویسد: هسک به وزن نمک، همان هید که مرقوم شد یعنی چیزی که غله را بدان به باد دهند تا کاه از دانه جدا شود، و سروری هید را به معنی غله برافشان ضبط کرده و در برهان هم هید به این معنی آمده است و هیچکدام شاهد ندارد و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است. (از حاشیۀ برهان چ معین). طبقی باشد پهن که از نی بافند و بدان غله پاک کنند. (برهان)
غله برافشان را گویند، و آن آلتی باشد که به آن غله به باد دهند تا از کاه جدا شود. (برهان) (جهانگیری). رشیدی هسد با دال ضبط کرده. سروری نویسد: هسک به وزن نمک، همان هید که مرقوم شد یعنی چیزی که غله را بدان به باد دهند تا کاه از دانه جدا شود، و سروری هید را به معنی غله برافشان ضبط کرده و در برهان هم هید به این معنی آمده است و هیچکدام شاهد ندارد و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است. (از حاشیۀ برهان چ معین). طبقی باشد پهن که از نی بافند و بدان غله پاک کنند. (برهان)
چچک. خجک. بمعنی خال باشد و آن نقطه ای است سیاه که در روی و اندام آدمی بهم میرسد. (برهان) (آنندراج). خال. (ناظم الاطباء). بهق معرب آنست. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به چچک و خجک شود، بمعنی رخساره هم بنظر آمده است. (برهان) (آنندراج). رخساره. (ناظم الاطباء). رجوع به رخ و رخساره و چچک شود، آبله. (ناظم الاطباء). رجوع به چچک شود
چچک. خجک. بمعنی خال باشد و آن نقطه ای است سیاه که در روی و اندام آدمی بهم میرسد. (برهان) (آنندراج). خال. (ناظم الاطباء). بهق معرب آنست. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به چچک و خجک شود، بمعنی رخساره هم بنظر آمده است. (برهان) (آنندراج). رخساره. (ناظم الاطباء). رجوع به رخ و رخساره و چچک شود، آبله. (ناظم الاطباء). رجوع به چچک شود
کلمه عامیانه ای است که در اینگونه ترکیب ها: هتک کسی را پاره کردن یا هتکش پاره شد، و از این قبیل به کار میرود و مراد کون است و معمولاً در موارد کار طاقت فرسا که از کسی کشیده شود استعمال میگردد
کلمه عامیانه ای است که در اینگونه ترکیب ها: هتک کسی را پاره کردن یا هتکش پاره شد، و از این قبیل به کار میرود و مراد کون است و معمولاً در موارد کار طاقت فرسا که از کسی کشیده شود استعمال میگردد
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12هزارگزی باختر راه مالرو عمومی کوهپایه. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 919 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و انگور و انار است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع در 12هزارگزی باختر راه مالرو عمومی کوهپایه. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 919 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و انگور و انار است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
مردن و نیست شدن چرمی که آنرامانندکفه ترازو می ساختند وازسرچوب منجنیق می آویختند وسپس آنرا پرازسنگ کرده بجانب دشمن می انداختند: (چون هلکی شدم بفن بسته منجنیق تن سنگ اراده اجل نشکند اربردهلک) (عمیدلوبکی)
مردن و نیست شدن چرمی که آنرامانندکفه ترازو می ساختند وازسرچوب منجنیق می آویختند وسپس آنرا پرازسنگ کرده بجانب دشمن می انداختند: (چون هلکی شدم بفن بسته منجنیق تن سنگ اراده اجل نشکند اربردهلک) (عمیدلوبکی)