جدول جو
جدول جو

معنی هلک

هلک
آلتی در منجنیق مانند کفۀ ترازو که در آن سنگ را قرار می داده و به طرف دشمن پرتاب می کرده اند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هلک

هلک

هلک
مردن و نیست شدن چرمی که آنرامانندکفه ترازو می ساختند وازسرچوب منجنیق می آویختند وسپس آنرا پرازسنگ کرده بجانب دشمن می انداختند: (چون هلکی شدم بفن بسته منجنیق تن سنگ اراده اجل نشکند اربردهلک) (عمیدلوبکی)
فرهنگ لغت هوشیار

هلک

هلک
جَمعِ واژۀ هلکه. (از منتهی الارب). رجوع به هِلْکه شود
لغت نامه دهخدا

هلک

هلک
جَمعِ واژۀ هالک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هالک شود
لغت نامه دهخدا

هلک

هلک
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کازرون دارای 184 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

هلک

هلک
چرمی که مانند کفۀ ترازو سازند و از سر چوب منجنیق آویزند و پر از سنگ کرده به جانب دشمن اندازند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

هلک

هلک
میان هر دو طبقۀ زمین تا زمین هفتم، مردار هر چیزی هالک، مابین سر کوه و اسفل آن، همواری میان هر دو چیز، هرچه فروافتد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ هلکه. (منتهی الارب). رجوع به هلکه شود
لغت نامه دهخدا

هلک

هلک
افعل ذلک اما هلکت هلک، یعنی انجام میدهم آن را به هر طور و به هر حال که باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا