جدول جو
جدول جو

معنی هختن - جستجوی لغت در جدول جو

هختن
(نِ بَ تَ)
کشیدن. سنجیدن. (لغات شاهنامه)
لغت نامه دهخدا
هختن
کشیدن، سنجیدن
تصویری از هختن
تصویر هختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوتن
تصویر هوتن
(پسرانه)
خوش اندام، نیرومند، خوش اندام، نام یکی از متحدان داریوش درحمله به مغان، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
رها کردن، فرو گذاشتن، گذاشتن
هلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختن
تصویر اختن
آختن، برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهختن
تصویر آهختن
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانند شمشیر از غلاف یا دست از دست دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر
بلند کردن، برافراختن
آهیختن، برآهختن، آهنجیدن، آختن، اختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آختن
تصویر آختن
برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف، اختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پختن
تصویر پختن
مادۀ خوراکی را روی آتش گذاشتن و حرارت دادن تا قابل خوردن شود، طبخ کردن، نرم و قابل خوردن شدن مواد غذایی توسط حرارت، طبخ شدن
اشیای سفالی را در کوره گذاشتن و حرارت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هستن
تصویر هستن
بودن، وجود داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیختن
تصویر هیختن
آهیختن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوتن
تصویر هوتن
خوش قامت، خوش اندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سختن
تصویر سختن
سنجیدن، وزن کردن، سختیدن، برسختن، برای مثال سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵ - ۸۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کِ / کَ خوا / خا تَ)
آهیختن. آختن. لنجیدن. آهنجیدن. کشیدن. برکشیدن. بیرون کردن. بیرون آوردن. برآوردن. بیرون کشیدن. تشهیر. سل ّ:
ز آهختن تیغها از غلاف
که قاف را در دل افتاد کاف.
فردوسی.
گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی به تیغ آختن.
فردوسی.
خدنگی که پیکان او ده ستیر
ز ترکش برآهخت گرد دلیر.
فردوسی.
طبیب تست حکیم و تو با طبیب حکیم
همیشه خنجرت آهخته و کمان بزهی.
ناصرخسرو.
چو تیر از زخمگه آهخت بیرون
نشانه بود و تیر آن هر دو پرخون.
(ویس و رامین).
چهارم درآهخت از آنسان شگفت
که هر دو کمانگوشه گوشش گرفت.
اسدی.
برآهخت خرطوم فیل از زره
بپیچید وچون رشته برزد گره.
اسدی.
چو عزمش برآهخت شمشیر بیم
بمعجز میان قمر زد دو نیم.
سعدی.
، برآوردن و کشیدن، چنانکه دیوار را:
وفا پیرامنش آهخته دیوار
نه دیواری که کوه نام بردار.
(ویس و رامین).
، بیرون کردن و کشیدن و خلع و سلخ جامه را:
برآهخت از بر سیمینش سنجاب
بگستردش میان آن گل و آب.
(ویس و رامین).
یک چند کنون لباس بدمهری
از دلت همی بباید آهختن.
ناصرخسرو.
، راست کردن. ستیخ کردن. شخ ّ کردن. تیز کردن گوش. براق کردن و انتفاش یال:
قوی قوائم و فربه سرین و چیده میان
درازگردن و آهخته گوش و گردشکم.
سنائی.
همچون کشف بسینه سر اندرکشد اجل
آنجا که نیزۀ تو برآهخت یال را.
کمال اسماعیل.
چو گوش آهخته دارد دیده گوید
مگر تیری دو پیکان می نماید.
؟
، ممدود کردن. امتداد. کشیدن:
بر او راه ماران شکن بر شکن
چو آهخته بر برق (کذا) بیجان رسن.
اسدی.
، تحریک کردن. تهییج کردن. برانگیختن به جنگ و خصومت:
چو بینم بچهر تو و بخت تو
سپاه و کلاه تو و تخت تو
چو آهخته شیری که گردد ژیان
برآرم بسر کار ساسانیان.
فردوسی.
، رها، مطلق، گسسته کردن. اطلاق. سر دادن.
- آهختن عنان (ماهار، افسار) ، اطلاق آن. رها کردن آن:
کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بیطاقت
ترا دیدم به برنائی فسار آهخته و لانه.
کسائی.
از آنجا سوی قلب توران سپاه
گوان زادگان برگرفتند راه
بکردار شیران بروز شکار
بر آن بادپایان آهخته هار.
فردوسی.
، برافراختن:
چو تنگ اندرآورد با من زمین
برآهختم آن گاوسر گرز کین.
فردوسی.
- آهختن پوست، درکشیدن آن. سلخ. - ، درکشیده شدن پوست. انسلاخ.
، برکشیدن. استوار کردن، چنانکه تنگ را بر ستور و مانند آن:
یکی تیز کرد از پی جنگ چنگ
برآهخت گلرخش را تنگ تنگ.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوختن
تصویر هوختن
برکشیدن بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هستن
تصویر هستن
وجود داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
گذاشتن، نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاتن
تصویر هاتن
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سختن
تصویر سختن
مقابل سستی، مصیبت، بلا
فرهنگ لغت هوشیار
دو قطعه پارچه را بوسیله سوزن و نخ بهم پیوستن، بوسیله تیر یا نیزه دو چیز را بهم متصل کردن، با تیر یا نیزه درع و زره را ببدن دشمن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختن
تصویر رختن
مخفف ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن برکشیدن بیرون آوردن بیرون کشیدن: آهختن تیغ، بر آوردن دیوار و مانند آن، بر افراختن برافراشتن، بیرون کردن جامه کندن لباس، تیز کردن گوش براق کردن یال، تحریک کردن تهییج کردن، رها کردن اطلاق سر دادن، استوار کردن چنانکه تنگ را بر ستور و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پختن
تصویر پختن
طبخ کردن، پزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بختن
تصویر بختن
رهائی بخشیدن، نجات دادن، رستگاری بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر آوردن کشیدن بر کشیدن بیرون کشیدن: آختن تیغ آختن شمشیر از نیام، بر افراشتن بالا بردن: سر تاجشان بر سپهر آختند (یوسف و زلیخا)، کوک کردن و نواختن آلت موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیختن
تصویر هیختن
((تَ))
برکشیدن، بیرون کشیدن شمشیر از نیام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هستن
تصویر هستن
((هَ تَ))
وجود داشتن، موجود بودن، وقوع داشتن، حاصل بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
((هِ تَ))
نهادن، گذاشتن، رها کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سختن
تصویر سختن
((سَ تَ))
سنجیدن، وزن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پختن
تصویر پختن
((پُ تَ))
کنایه از آماده کردن، مهیا ساختن، با تجربه و کارآزموده گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آختن
تصویر آختن
((تَ))
بر آوردن، بیرون کشیدن (تیغ وشمشیر از غلاف)، بالا بردن، برافراشتن، آماده و کوک کردن ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هشتن
تصویر هشتن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پختن
تصویر پختن
Bake, Cook
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پختن
تصویر پختن
печь , готовить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پختن
تصویر پختن
backen, kochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پختن
تصویر پختن
пекти , готувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی