معنی سختن سختن سَختَن سنجیدن، وزن کردن، سختیدن، برسختن، برای مثال سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵ - ۸۴۸) سنجیدن، وزن کردن، سختیدن، برسختن، برای مِثال سریر و سراپرده و تاج و تخت / نه چندان کزو برتوانند سخت (نظامی۵ - ۸۴۸) تصویر سختن فرهنگ فارسی عمید