جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هیختن

هیختن

هیختن
کشیدن: دایگان کنیزک به سر چاه بودند و آب همی هیختندی. (کارنامۀ اردشیر) ، فروکشیدن.
- فروهیختن، فروکشیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بیختن

بیختن
چیزی را از غربال گذراندن نرمه چیزی را از مو بیز بیرون کردن
بیختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیختن

پیختن
پیچیدنلف: چون چشمش بر حسن زید افتاد امان طلبیدروی ازو بگردانیدو ترک را بفرمود تا گردن او بزند و او را در چادری پیختند و بگورستان گرگان دفن کردند، توزیع کردن افشاندن: ز بالا پریشان درم ریختند ز مشک و ز عنبر همی پیختند. (شا. بخ 2440 8)
فرهنگ لغت هوشیار

پیختن

پیختن
در هم پیچیدن، پیچیدن، برای مِثال همه طومارها به هم درپیخت / داد تا پیک پیش خسرو ریخت (نظامی۴ - ۷۳۱)
پیختن
فرهنگ فارسی عمید

بیختن

بیختن
غَربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، چیزی را غربال کردن، چیزی را از موبیز رد کردن، سَرَند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پَرویختن
بیختن
فرهنگ فارسی عمید

آهیختن

آهیختن
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن، برای مِثال بیاهیخت زاو دست و بر پای خاست / غمی شد بیازید با بند راست (فردوسی۲ - ۱۵۷۲)
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانندِ شمشیر، برای مِثال چو شه را برون نامد آن مَه ز میغ / چو خورشید آهیخت رخشنده تیغ (جامی۷ - ۴۶۳)
بلند کردن، برافراختن، برای مِثال آهیخته چو هندوی محرورساق گوش / وآکنده همچو زنگی مرطوب یال و ران (اثیرالدین اخسیکتی - ۲۳۰)
آهیختن
فرهنگ فارسی عمید