جدول جو
جدول جو

معنی هاچیدن - جستجوی لغت در جدول جو

هاچیدن(نُ بَ / بِ کَ دَ)
گرفتن، ربودن، خشک کردن، پژمردن، سرد شدن و افزون گشتن سرما. (ناظم الاطباء) ، بریان کردن. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 431 ص الف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واچیدن
تصویر واچیدن
برچیدن، دوباره چیدن، جمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچیدن
تصویر پاچیدن
پاشیدن، ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی، افشاندن، ریخته شدن و پراکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاژیدن
تصویر هاژیدن
حیران شدن، فروماندن، گریستن
فرهنگ فارسی عمید
(گِ شِ کَ شُ دَ)
در تداول عوام، پاشیدن، چنانکه فلفل و نمک را بر طعامی، ریختن. رش کردن، چنانکه آب را بر چیزی و کسی، نرم و آهسته براه رفتن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
فرانتس یوزف، موسیقیدان اتریشی که به سال 1732 در رورائو قصبۀ مرزی اتریش به دنیا آمده از کودکی به موسیقی علاقه داشت و به زودی در زمرۀ آوازخوانان و نوازندگان ویلن درآمد، در کنسرتی به رهبری پرپرا شرکت کرد و اصول آوازهای ایتالیایی و هارمونی را نزد وی فراگرفت، نخستین آثار هایدن از سال 1753 توسط نوازندگان دوره گرد وین اجرا شد، در سال 1758 هایدن به ریاست ارکستر کنت مورتسین منصوب شد، سپس در سلک نوازندگان شاهزاده نیکلا استرهاتسی درآمد و تمام عمر را در خدمت این شاهزاده و خانوادۀ وی گذراند، در سال 1784 انجمن لژ المپیک پاریس چند سنفونی از وی درخواست کرد و هایدن تا سال 1787 شش سنفونی برای انجمن فرستاد، هایدن پس از وفات پرنس استرهاتسی در 1790 بنا به دعوت سالمون ویولونیست و رهبر ارکستر، به انگلستان مسافرت کرد و در آنجا سنفونی های بزرگ خود را بمورد اجرا گذاشت، دانشگاه اکسفورد به پاس خدمت هایدن به موسیقی، درجۀ دکترای افتخاری به وی اعطا کرد و هایدن سنفونی شمارۀ 92 خود را ’سنفونی اکسفورد’ نامید، هایدن 104 سنفونی ساخته و از این حیث شمارۀ سنفونیهای هیچ آهنگ سازی به پایۀ وی نمیرسد، هایدن علاوه بر سه قسمت فرم سونات، یک منوئه به سنفونی افزود و به این طریق چهار قسمت برای سنفونی پیدا شد، هایدن متجاوز از بیست اپرا نوشته ولی این رشته از موسیقی وی اهمیت زیادی ندارد، وفات وی به سال 1809 میلادی اتفاق افتاد
لغت نامه دهخدا
(نَبَ تَ)
دانستن:
ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز
به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.
قریعالدهر.
، به زیان نسپردن، نگریستن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (لسان العجم) ، گریستن. (لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
هراسیدن. بیم کردن. ترسیدن. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
من با تو به دل هیچ ندارم ز بدیها
چیزی نتوان گر تو همی هاسی می هاس.
(از لغت فرس ص 201)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
بوسه زدن. (ناظم الاطباء). بوسیدن:
فوقیا! می ماچمت لبها که غیر از تو اگر
در مزخرف نشاءه صاف حقیقت داده اند.
فوقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ شُ دَ)
به دست برچیدن چیزی را. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیده ها را برچیدن. چیده ها را جمع کردن. اشیاء منبسط و چیده را جمع کردن، دانه به منقار چیدن مرغ. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از هم باز کردن چیزی که با میل چیده و بافته باشند، چین از روی دور کردن، ریختن بساط شطرنج. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جدا کردن دانه. پنبه دانه جدا کردن از پنبه. (ناظم الاطباء) :تزبید، تسبیخ، واچیدن پنبه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
برگزیدن، منتخب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالیدن
تصویر بالیدن
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهاریدن
تصویر آهاریدن
آهاردن آهار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهازیدن
تصویر آهازیدن
آهختن آهیختن آختن کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باییدن
تصویر باییدن
لازم بودن واجب بودن ضرور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هازیدن
تصویر هازیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاژیدن
تصویر هاژیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاسیدن
تصویر هاسیدن
بیم داشتن هراسیدن: (من باتوبدی هیچ ندارم زبدیها چیزی نتوان گرتو همی هاس می هاس خ) (لفا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واچیدن
تصویر واچیدن
جمع کردن، برچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
بوسیدن: فوقیا، می ماچمت لبها که غیر از تو اگر درمزخرف نشاه صاف حقیقت داده اند... (فوقیا آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واچیدن
تصویر واچیدن
((دَ))
برچیدن، دوباره چیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاسیدن
تصویر هاسیدن
((دَ))
هراسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاچیدن
تصویر پاچیدن
((دَ))
پاشیدن، ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماچیدن
تصویر ماچیدن
((دَ))
بوسه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هازیدن
تصویر هازیدن
((دَ))
نگریستن، مراقب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاژیدن
تصویر هاژیدن
((دَ))
هاژوییدن، متحیر شدن، درماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
منحل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
حمله کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاویدن
تصویر جاویدن
ابدالاباد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالیدن
تصویر بالیدن
افتخار کردن، رشد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
پاشیدن، پراکندن برنج در باد توسط پارو که بخشی از عمل خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی