شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
از سرداران دورۀ ساسانی است که ابن بلخی وی را از سرداران پرویزبن هرمز شمرده. و در تاریخ طبری (بلعمی) وی از سران سپاه انوشیروان ذکر شده. منصور جوالیقی در المعرب گوید: الهامرز، اسم بعض مرازبه کسری، و کان علی میمنه جیشه یوم ذی قاره و قال هانی ٔبن قبیصه: متی یلقنا الهامرز نعصف بیومه و تخذله اقیاله و مرازبه. حمزۀ اصفهانی نام پدر هامرز را ’آذرکر’ نوشته، ولی در مجمل التواریخ و القصص نام پدر وی ’ادروکوف’ آمده و درباره وی چنین نوشته اند: الهامرزبن ادرکوف امیر لشکریان بود در حرب ذی قار، و آن از بزرگان سپاه خسروپرویز بوده است. صاحب عقدالفرید نام وی را ’الهامرز التستری’ آورده. هامرز فرمانده سپاه ایران در جنگ ’ذوقار’ بود. این جنگ میان قبیلۀ بنی شیبان و سپاهیان خسروپرویز به سال چهلم از ولادت پیغمبر اسلام در محلی به نام ذوقار که میان کوفه و واسط واقع بوده درگرفت. در این جنگ سپاه ایران شکست یافت و هامرز نیز کشته شد. گویند این نخستین بار بود که عرب بر لشکر ایران فائق آمد. (برای اطلاع بیشتر رجوع به ذوقار در همین لغت نامه شود). هدایت در انجمن آرا راجع به هامرز چنین آورده: هامرز نام سرداری بوده از عجم و اصلش از شهر شوشتر و در محاربه ذی قار که نام آبی است از عرب، در آنجا در میانۀ عرب و عجم رزمی بزرگ اتفاق افتاد. هامرز و هرمز خراد از جانب پرویز مأمور به جنگ شدند و پرویز هامرز را که نام آن امیر بود و معنی برخیز داشت، چنانکه رسم پارسیان است به فال نیک شمرده او را به سرداری مأمور کرده و نام سردار عرب هانی بوده به معنی بنشین در پارسی، ولی تفأل پرویز راست نیامده، هانی غالب گشته و شکست فاحش به عجم رسیده و این حکایت در تواریخ مبسوط است. (فارسنامه ابن بلخی ص 105) (مجمل التواریخ و القصص ص 179) (تاج العروس) (انجمن آرا) (المعرب جوالیقی ص 352) (عقدالفرید ج 6 صص 113-114) (تاریخ طبری ’بلعمی’ نسخۀ خطی مؤلف ورق 225). ناظم الاطباء ’هامرز’ را پادشاهی از پادشاهان عجم ذکر کرده است
از سرداران دورۀ ساسانی است که ابن بلخی وی را از سرداران پرویزبن هرمز شمرده. و در تاریخ طبری (بلعمی) وی از سران سپاه انوشیروان ذکر شده. منصور جوالیقی در المعرب گوید: الهامرز، اسم بعض مرازبه کسری، و کان علی میمنه جیشه یوم ذی قاره و قال هانی ٔبن قبیصه: متی یلقنا الهامرز نعصف بیومه و تخذله اقیاله و مرازبه. حمزۀ اصفهانی نام پدر هامرز را ’آذرکر’ نوشته، ولی در مجمل التواریخ و القصص نام پدر وی ’ادروکوف’ آمده و درباره وی چنین نوشته اند: الهامرزبن ادرکوف امیر لشکریان بود در حرب ذی قار، و آن از بزرگان سپاه خسروپرویز بوده است. صاحب عقدالفرید نام وی را ’الهامرز التستری’ آورده. هامرز فرمانده سپاه ایران در جنگ ’ذوقار’ بود. این جنگ میان قبیلۀ بنی شیبان و سپاهیان خسروپرویز به سال چهلم از ولادت پیغمبر اسلام در محلی به نام ذوقار که میان کوفه و واسط واقع بوده درگرفت. در این جنگ سپاه ایران شکست یافت و هامرز نیز کشته شد. گویند این نخستین بار بود که عرب بر لشکر ایران فائق آمد. (برای اطلاع بیشتر رجوع به ذوقار در همین لغت نامه شود). هدایت در انجمن آرا راجع به هامرز چنین آورده: هامرز نام سرداری بوده از عجم و اصلش از شهر شوشتر و در محاربه ذی قار که نام آبی است از عرب، در آنجا در میانۀ عرب و عجم رزمی بزرگ اتفاق افتاد. هامرز و هرمز خراد از جانب پرویز مأمور به جنگ شدند و پرویز هامرز را که نام آن امیر بود و معنی برخیز داشت، چنانکه رسم پارسیان است به فال نیک شمرده او را به سرداری مأمور کرده و نام سردار عرب هانی بوده به معنی بنشین در پارسی، ولی تفأل پرویز راست نیامده، هانی غالب گشته و شکست فاحش به عجم رسیده و این حکایت در تواریخ مبسوط است. (فارسنامه ابن بلخی ص 105) (مجمل التواریخ و القصص ص 179) (تاج العروس) (انجمن آرا) (المعرب جوالیقی ص 352) (عقدالفرید ج 6 صص 113-114) (تاریخ طبری ’بلعمی’ نسخۀ خطی مؤلف ورق 225). ناظم الاطباء ’هامرز’ را پادشاهی از پادشاهان عجم ذکر کرده است
سرگشته، حیران مانده، سرگردان، متحیر، (لغت فرس) (از برهان) (اوبهی) (جهانگیری) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب، منجیک (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، رجوع به مدخل های غامی، وامی، مترب، غمروات، مهرب و ابیب شود
سرگشته، حیران مانده، سرگردان، متحیر، (لغت فرس) (از برهان) (اوبهی) (جهانگیری) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب، منجیک (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، رجوع به مدخل های غامی، وامی، مترب، غمروات، مهرب و ابیب شود
وزنی برابر بیست وپنج استار، (فرهنگ نظام)، رجوع به استار شود، ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو، (از فرهنگ نظام)، وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو، (یادداشت به خط مؤلف)
وزنی برابر بیست وپنج استار، (فرهنگ نظام)، رجوع به استار شود، ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو، (از فرهنگ نظام)، وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو، (یادداشت به خط مؤلف)
امر) به زبان پهلوی امر به برخاستن است، یعنی برخیز. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : و معنی هامرز به زبان پهلوی و پارسی آن بود که برخیز. و هامرز را گفت نام تو چنین است که برخیز. (از تاریخ طبری بلعمی، نسخۀ خطی مؤلف ص 225). معین چنین نوشته است: دو لغت در بیان اول از های هوز قابل توجه است: ’هامرز’ در برهان، لغت پهلوی و به معنی برخیز ضبط شده و ’هانی’ نیز پهلوی و به معنی بنشین. جهانگیری نویسد: ’هامرز’، این لغت پهلوی است و به معنی برخیز باشد از تاریخ طبری نقل نموده شد. و هانی، این لغت پهلوی است و معنی آن بنشین بود از تاریخ طبری نقل نموده شد. این دو کلمه مأخوذ از ’ترجمه بلعمی از تاریخ طبری’ است. بلعمی در جنگ ’ذوقار’ به زمان انوشیروان آرد: ’عجم را کتابی است بیرون از اخبار، و آن را ’کتاب فال’ گویند. هر چیزی که آن را در ایام عجم فال کرده اند، در آن کتاب یاد کرده است، و اندر این معنی چنین گفته است که کسری ’هامرز’ را بدین جنگ فرستاد و به نام او فال کرد، و گفت: باید که ظفر ترا بود بر آن سپاه که با هانی گرد آمده است و ’هانی’ به زبان پهلوی و پارسی آن بود که ’بنشین’. و ملوک عجم و اکاسره این گفتندی و معنی ’هامرز’ آن بود که ’برخیز’، پس کسری بدین فال کرد و هامرز را گفت: نام تو چنین است که برخیز، و معنی نام دشمن تو ایدون است که بنشین اکنون باید که برخیزی و ظفر ترا بود’. و خود این فال راست نیامد...’. به نظر میرسد که ’ها’ در این دو کلمه پیشوند فعل باشد. (چنانکه در بعضی لهجه ها هنوز مستعمل است: در دیه های اراک (سلطان آباد) هاگیر = بگیر، هاده = بده، ها گفت = بگفت. گیلکی هگیر = بگیر هده = بده) و ’نی’ به جای ’نیش’ به معنی بنشین باشد، ولی مرز marzh یا marz در پهلوی به معنی مالیدن و معنای دیگری است که با برخاستن تناسبی ندارد. مؤلف فرهنگ نظام ’هامرز’ را مصحف ’هابرز’ (با باء موحده) داند (برز به معنی بلند). و ’نی’ در ’هانی’ را به معنی پائین گرفته گوید: تفأل پرویز از این باب بوده و معنی نام سردار خودش، بلند بالا و معنی نام سردار عرب در پهلوی پائین و پست. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
امر) به زبان پهلوی امر به برخاستن است، یعنی برخیز. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : و معنی هامرز به زبان پهلوی و پارسی آن بود که برخیز. و هامرز را گفت نام تو چنین است که برخیز. (از تاریخ طبری بلعمی، نسخۀ خطی مؤلف ص 225). معین چنین نوشته است: دو لغت در بیان اول از های هوز قابل توجه است: ’هامرز’ در برهان، لغت پهلوی و به معنی برخیز ضبط شده و ’هانی’ نیز پهلوی و به معنی بنشین. جهانگیری نویسد: ’هامرز’، این لغت پهلوی است و به معنی برخیز باشد از تاریخ طبری نقل نموده شد. و هانی، این لغت پهلوی است و معنی آن بنشین بود از تاریخ طبری نقل نموده شد. این دو کلمه مأخوذ از ’ترجمه بلعمی از تاریخ طبری’ است. بلعمی در جنگ ’ذوقار’ به زمان انوشیروان آرد: ’عجم را کتابی است بیرون از اخبار، و آن را ’کتاب فال’ گویند. هر چیزی که آن را در ایام عجم فال کرده اند، در آن کتاب یاد کرده است، و اندر این معنی چنین گفته است که کسری ’هامرز’ را بدین جنگ فرستاد و به نام او فال کرد، و گفت: باید که ظفر ترا بود بر آن سپاه که با هانی گرد آمده است و ’هانی’ به زبان پهلوی و پارسی آن بود که ’بنشین’. و ملوک عجم و اکاسره این گفتندی و معنی ’هامرز’ آن بود که ’برخیز’، پس کسری بدین فال کرد و هامرز را گفت: نام تو چنین است که برخیز، و معنی نام دشمن تو ایدون است که بنشین اکنون باید که برخیزی و ظفر ترا بود’. و خود این فال راست نیامد...’. به نظر میرسد که ’ها’ در این دو کلمه پیشوند فعل باشد. (چنانکه در بعضی لهجه ها هنوز مستعمل است: در دیه های اراک (سلطان آباد) هاگیر = بگیر، هاده = بده، ها گفت = بگفت. گیلکی هگیر = بگیر هده = بده) و ’نی’ به جای ’نیش’ به معنی بنشین باشد، ولی مرز marzh یا marz در پهلوی به معنی مالیدن و معنای دیگری است که با برخاستن تناسبی ندارد. مؤلف فرهنگ نظام ’هامرز’ را مصحف ’هابرز’ (با باء موحده) داند (برز به معنی بلند). و ’نی’ در ’هانی’ را به معنی پائین گرفته گوید: تفأل پرویز از این باب بوده و معنی نام سردار خودش، بلند بالا و معنی نام سردار عرب در پهلوی پائین و پست. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
نوعی خورش است و آن چنان است که گوشت گوسفند یا گوساله را با پوست دباغت کرده آنها را در سرکه پرورده و بعد در روغن پخته و مرق آن را صاف نموده بخورند و در أصل ’خام آمیز’ بوده یعنی در خامی آمیزش یافته است، معرب آن را ’آمص’ بر وزن ’کامل’ و ’عامیص’ بر وزن ’هابیل’ گویند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، گوشت خام که در سرکه افکنند، قمیز، (زمخشری)، طعامی ست از گوشت گوساله با پوست آن و یا شوربای سکباج که سرد کرده و روغن آن را دور سازند، (از تاج العروس)، آبگوشت بی چربشی که گذارند سرد شود تا ببندد، (ناظم الاطباء)، آمص، عامص، آمیص، (منتهی الارب)
نوعی خورش است و آن چنان است که گوشت گوسفند یا گوساله را با پوست دباغت کرده آنها را در سرکه پرورده و بعد در روغن پخته و مرق آن را صاف نموده بخورند و در أصل ’خام آمیز’ بوده یعنی در خامی آمیزش یافته است، معرب آن را ’آمص’ بر وزن ’کامل’ و ’عامیص’ بر وزن ’هابیل’ گویند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، گوشت خام که در سرکه افکنند، قَمیز، (زمخشری)، طعامی ست از گوشت گوساله با پوست آن و یا شوربای سکباج که سرد کرده و روغن آن را دور سازند، (از تاج العروس)، آبگوشت بی چربشی که گذارند سرد شود تا ببندد، (ناظم الاطباء)، آمص، عامص، آمیص، (منتهی الارب)