جدول جو
جدول جو

معنی هالط - جستجوی لغت در جدول جو

هالط
(لِ)
فروهشته شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). المسترخی البطن. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، کشت درهم پیچیده. (منتهی الارب) (آنندراج). الزرع الملتف. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاله
تصویر هاله
(دخترانه)
حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاهی گرد ماه یا خورشید دیده می شود (معرب از یونانی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هالو
تصویر هالو
ساده دل، خوش باور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالط
تصویر غالط
اشتباه کننده، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاله
تصویر هاله
شخص فتنه انگیز، مفسد، بدذات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاله
تصویر هاله
دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، شادورد، سابود، خرمن ماه،
حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هالک
تصویر هالک
هلاک شونده، نیست شونده، هلاک کننده، نیست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هابط
تصویر هابط
فرودآینده
فرهنگ فارسی عمید
در تداول لران، خالو، و به تحقیر همه لران را در خواندن و آواز کردن هالو خطاب کنند،
- امثال:
هیچکس نگفت هالو خرت بچند، (یادداشت به خط مؤلف)،
،
(در تداول عامه) ساده دل، (فرهنگ عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 57 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 13 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو رامهرمز به اهواز. ناحیه ای است جلگه ای، گرمسیر مالاریایی و دارای 140 تن سکنۀ عربی و فارسی زبان میباشد. از آب چاه مشروب میشود. راه آن در تابستان اتومبیل رو میباشد. اهالی از طایفۀکعبی شادگانی هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 182 تن فارسی و عربی زبان. آب آن از چاه و محصولاتش غلات، خرما وتنباکوست. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
خرمن ماه را گویند. و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است. (آنندراج). دایرۀ گرد ماه، لیکن بدین معنی عربی است. (فرهنگ رشیدی). خرمن ماه که برهون، خرگر، سابود، شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه میرود.
صائب.
ماه از حصار سر به گریبان هاله برد
تا چهرۀ تو گشت مصور در آینه.
صائب.
نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید
که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش.
صائب.
تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله
چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله.
هدایت.
حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان
مانند آفتاب که در هاله میرود.
میرزا طاهر وحید.
کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا
بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را.
عبدالطیف خان (از آنندراج).
حسن تو درآئینۀ اندیشه نگنجد
خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد.
بسمل نیشابوری (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرد خروشنده از ناشکیبائی. نیک ناشکیبا. فی الحدیث: من شر ما اوتی العبد شح هالع و جبن خالع، ای شح یجزع فیه العبد و یحزن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جزوع. (معجم متن اللغه). شح هالع، محزن. (اقرب الموارد) ، شتر مرغ رمنده و درگذرنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). النعام السریع فی مضیه. (اقرب الموارد). ج، هوالع
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرده و هلاک شده. (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، هلاّ ک، هلّک، هلکی ̍، هوالک که شاذ است.
- امثال:
فلان هالک فی الهوالک. (اقرب الموارد).
، مفازه هالک، مهلکه، من تعرض لها هلک، الهالک من السحائب، التی تصوب بالمطر ثم تقلع فلایکون مطر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن عمرو بن اسد بن خزیمه. مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
خطاکننده. خطاکار. غلطکار. غلط مخصوص به منطق و غلت در حساب است و اسم فاعل آن غالط است. (از قطر المحیط). و رجوع به غلط شود
لغت نامه دهخدا
استفن، کشیش فیزیولوژیست و شیمی دان وکاشف معروف انگلیسی در سال 1677 میلادی در بکسبورن کنت متولد شد، ابتدا در یک کالج مذهبی تحصیل کرد و سپس در دانشگاه کیمبریج به تحصیل پرداخت، وی مطالعات عمیقی در فیزیولوژی گیاهی و حیوانی کرد، بیشتر شهرت وی بواسطۀ سلسله مقالاتی است که انتشار داد، جلد اول آنها مربوط به سبزیهاست و جلد دوم راجع به خون، مهمترین اهمیت را در اثبات عقیدۀ گردش و دوران خون بعداز ویلیام هاروی که کاشف آن بود دارد، هالس در سال 1761 میلادی وفات یافت، (از دائره المعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لاغر. سبک اندام. واحدالهوالس. (از اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب). رجوع به هوالس شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آنکه خوابهای پریشان بی حاصل بسیار بیند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الکثیر الاحلام بلاتحصیل. (از اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بارنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
فرودآورنده. نازل شونده. فرودآینده. (ازمنتهی الارب) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). فرودآینده و هبوطکننده. (فرهنگ نظام). آنکه فرود می آید. به زیرشونده. نازل. به زیرآینده، (اصطلاح نجوم) رجوع به هبوط شود:
اگر ز عزم و ز حزم تو آفریده شدی
به طبع راجع و هابط نیامدی اختر.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شاعر که سخنان را آراسته گرداند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آمیزنده. رجوع به خلط شود، شیر بوی گرفته. (مهذب السماء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بلاط گسترنده و بلاط سنگهاست که در سرا و جز آن گسترده باشند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
باران پیوسته وپیاپی بارنده. (منتهی الارب) ، باران بزرگ قطره. هاضب. مطر متتابعاً متفرقاً عظیم القطر. (اقرب الموارد) ، ابر پیاپی بارنده: سحاب هاطل. (منتخب اللغات) (لطایف) (ناظم الاطباء). ابر بسیار بارنده: به جودی هاطل و عدلی شامل احیای رعایای آن بقعه و سکان آن ناحیت بکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 397). ج، هطّل. سحائب هطل. (ناظم الاطباء) ، کشت انبوه و درهم. الزرع الملتف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هالک
تصویر هالک
نیستگرای نیست شونده هلاک شده مرده
فرهنگ لغت هوشیار
خرمن ماه را گویند، حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه بسبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابط
تصویر هابط
فرود آورنده، نازل شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالط
تصویر خالط
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هابط
تصویر هابط
((بِ))
فرود آینده، نازل، ستاره هبوط کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هالک
تصویر هالک
((لِ))
هلاک شونده، نیست شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هالو
تصویر هالو
ساده دل، خوش باور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاله
تصویر هاله
((لِ))
خرمن ماه، دایره نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاله
تصویر هاله
عدل، لنگه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هالی
تصویر هالی
ستاره دنباله دار منظومه شمسی با مدار گردشی برابر 76 سال
فرهنگ فارسی معین