معنی هالک - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هالک
هالک
- هالک
- مرده و هلاک شده. (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، هلاّ ک، هُلَّک، هَلکی ̍، هَوالِک که شاذ است.
- امثال:
فلان هالک فی الهوالک. (اقرب الموارد).
، مفازه هالک، مهلکه، من تعرض لها هلک، الهالک من السحائب، التی تصوب بالمطر ثم تقلع فلایکون مطر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
هالک
- هالک
- ابن عمرو بن اسد بن خزیمه. مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مالک
- مالک
- ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
فرهنگ نامهای ایرانی
بالک
- بالک
- استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ایی در کردستان، نام قبیله ایی در کردستان، نام روستایی در کردستان (نگارش کردی: بالک)
فرهنگ نامهای ایرانی