جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هاله

هاله

هاله
حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاهی گرد ماه یا خورشید دیده می شود (معرب از یونانی)
هاله
فرهنگ نامهای ایرانی

هاله

هاله
دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهوَرد، شایوَرد، شادوَرد، سابود، خَرمَنِ ماه،
حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده می شود
هاله
فرهنگ فارسی عمید

هاله

هاله
خرمن ماه را گویند، حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه بسبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است
فرهنگ لغت هوشیار

هاله

هاله
خرمن ماه، دایره نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر می شود
هاله
فرهنگ فارسی معین

هاله

هاله
بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسۀ سابق بوشهر به لنگه. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی. سکنۀ آن 182 تن فارسی و عربی زبان. آب آن از چاه و محصولاتش غلات، خرما وتنباکوست. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

هاله

هاله
خرمن ماه را گویند. و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است. (آنندراج). دایرۀ گرد ماه، لیکن بدین معنی عربی است. (فرهنگ رشیدی). خرمن ماه که برهون، خرگر، سابود، شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه میرود.
صائب.
ماه از حصار سر به گریبان هاله برد
تا چهرۀ تو گشت مصور در آینه.
صائب.
نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید
که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش.
صائب.
تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله
چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله.
هدایت.
حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان
مانند آفتاب که در هاله میرود.
میرزا طاهر وحید.
کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا
بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را.
عبدالطیف خان (از آنندراج).
حسن تو درآئینۀ اندیشه نگنجد
خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد.
بسمل نیشابوری (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا