جدول جو
جدول جو

معنی نیازاده - جستجوی لغت در جدول جو

نیازاده(دَ / دِ)
پسرزاده. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه) ؟ رجوع به نواده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهازیده
تصویر نهازیده
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنازاده
تصویر زنازاده
حرام زاده، فرزندی که از هم بستر شدن نامشروع زن و مرد به وجود آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوازنده
تصویر نوازنده
ساززن، نوازش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوازاده
تصویر نوازاده
نوه زاده، نتیجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلازاده
تصویر قلازاده
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیازیدن
تصویر نیازیدن
درخواست کردن، خواستن چیزی که مورد احتیاج است
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
حاجی پیرزاده، محمدعلی بن محمد اسماعیل نائینی از بزرگان اهل ذوق و حال در اواخر قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری (طرائق الحقائق ص 351). وی در 1305 هجری قمری سفری بفرنگستان رفت و در 1306بتهران بازگشت و در لندن با ادوارد براون انگلیسی ملاقات کرد. مکاتباتی نیز در لندن و پاریس و بیروت میان آن دو متبادل شده است. (تاریخ ادبیات براون مقدمۀج 3. یا از سعدی تا جامی ص ج، یا یب، یج، کب، کد)
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
فرزند پیر و شیخ و مرشد، پیرزاد
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / بِ دِ)
مرکّب از: بیک + زاده، بیگزاده. بکزاده. فرزند بیک. از خانوادۀ اشراف و نجبا. رجوع به بک و بیک و بیگ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ دَ / دِ)
بیکزاده. فرزند بیک. رجوع به بیک زاده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زادۀ آقا. فرزند مردی بزرگ، و بیشتر فرزندان سادات علوی و مجتهدین
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ / نِ)
زاده شده از دیو. بچۀ دیو، دیونژاد:
از این دیوزاده یکی شاه نو
نشانند با تاج بر گاه نو.
فردوسی.
از آدمیان دیوزاده
دیوانگیش خلاص داده.
نظامی.
هجوم عزیمتی است که آن دیوزاده را
بر خوانمی زبون و مسخر همی کنم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
پسرزاده. دخترزاده. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نبیره. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نواسه. (جهانگیری). نبسه. (انجمن آرا) (آنندراج). نواده زاده. (حاشیۀ وحید دستگردی بر شرفنامۀ نظامی ص 80). رجوع به نوا شود:
نوآئین ترین شاه آفاق بود
نوازادۀ عیص اسحاق بود.
نظامی.
نوازادۀ زنگه را بازجست
طلب کرد و زنگار از آئینه شست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نِ دِ)
تیر بد رها داده و خطا شده، آواز بی آهنگ و نادمسازو ناموافق، حکایتی که به بدی گفته شود. (ناظم الاطباء) ؟ رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 405 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ کَ / کِ)
چیزی که بسوی وی دست دراز نکرده و طمع در وی نکرده باشند. (ناظم الاطباء). رجوع به یازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
بچه ناورده. بارننهاده. نزاده. که بار خود ننهاده باشد. که بچۀ خود نزائیده باشد:
گر نبایدت بزادن بگرایم من
همچنین باشم و نازاده بپایم من.
منوچهری.
، نزائیده. متولدنشده:
ای ازآن آوا که گر گوباره آنجا بگذرد
بفکند نازاده بچه باز گیردزاده شیر.
منجیک.
مرا نیز نازاده ازمادرم
همی آتش افروختی بر سرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنازاده
تصویر زنازاده
حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهازیده
تصویر نهازیده
ترسیده بیم برده
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده نشده متولد نگشته: ز تف سنان تو نازاده دشمن ز بیم سنان تو ناید بمحشر. (ازرقی المعجم)، آنکه بچه نزاده: گر نبایدت بزادن بگرایم من همچنین باشم و نازاده بیایم من. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهازنده
تصویر نهازنده
ترسنده بیم برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلازاده
تصویر قلازاده
نادرست نویسی کلاژاره کلاغ پیسه ازپرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیازیدن
تصویر نیازیدن
قصد و آهنگ نکردن، نیفکندن
فرهنگ لغت هوشیار
نوه زاده، فرزندزاده (اعم از دخترزاده و پسرزاده)، نوآیین ترین شاه آفاق بود نوا زاده عیص اسحق بود. (نظامی. گنجینه گنجوی. ص 158)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوازنده
تصویر نوازنده
نواختن، نوازشگر، با عطوفت، مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدازاده
تصویر گدازاده
فرزند گدا، کسی که از خانواده گدا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگزاده
تصویر بیگزاده
بیکزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکزاده
تصویر بیکزاده
فرزند بیک از خانواده ای نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقازاده
تصویر آقازاده
ترکی مهپور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرزاده
تصویر میرزاده
((دِ))
امیرزاده، شاهزاده، سید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوازنده
تصویر نوازنده
((نَ زَ دِ))
نوازش کننده، آن که ساز می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آقازاده
تصویر آقازاده
((دِ))
آقا، فرزند مردی بزرگ، فرزند سید، فرزند مجتهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آقازاده
تصویر آقازاده
مهپور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیازموده
تصویر نیازموده
ناشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیامانده
تصویر نیامانده
ارث، ارثیه
فرهنگ واژه فارسی سره