جدول جو
جدول جو

معنی نگذارده - جستجوی لغت در جدول جو

نگذارده(چُ)
مقابل گذارده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذارنده
تصویر گذارنده
کسی که چیزی را در جایی بگذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگارنده
تصویر نگارنده
نویسنده، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذارده
تصویر گذارده
نهاده شده، گذاشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگزارده
تصویر ناگزارده
ادا نشده، انجام نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگارده
تصویر انگارده
افسانه، داستان، قصه، سرگذشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگذاره
تصویر ناگذاره
آنچه منفذ و گذرگاه به سوی خارج نداشته باشد، بن بست
کوچۀ ناگذاره: کوچۀ بن بست
فرهنگ فارسی عمید
نانوشیده. صرف ناشده. مقابل گسارده. رجوع به گسارده شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ دَ / دِ)
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). منشی. کاتب. (یادداشت مؤلف) ، مؤلف. (یادداشت مؤلف) ، نقاش. (ازناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب). صورتگر. که صورت چیزی یا کسی را رسم و نقاشی کند:
ز لشکر سواری مصور بجست...
بدو گفت... یکی صورتی کن...
نگارنده بشنید از او برنشست
به فرمان مهتر میان را ببست.
فردوسی.
برآرندۀ سقف این بارگاه
نگارندۀ نقش این کارگاه.
نظامی.
چون نگارنده این رقم بنگاشت
هرکه این دید جانور پنداشت.
نظامی.
هرکه نگارندۀ این پیکر است
بر سخنش زن که سخن پرور است.
نظامی.
، صورت بخش. مصور. (یادداشت مؤلف). نقشبند. کنایه از آفریدگار و خالق:
توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست.
فردوسی.
نگارندۀ چرخ گردنده اوست
فزایندۀ فرۀ بنده اوست.
فردوسی.
نگارندۀ گونه گون جانور
فروزندۀ انجم و ماه و خور.
نظامی.
برآرندۀ آسمان کبود
نگارندۀ کوه و صحرا و رود.
نظامی.
نگارنده دانم که هست از درون
نگاریدنش را ندانم که چون.
نظامی.
نگارندۀ کودک اندر شکم
نویسندۀ عمر و روزی است هم.
سعدی.
خالق خلق و نگارندۀ ایوان رفیعی
فالق صبح و برآرندۀ خورشید منیری.
سعدی.
- نگارندۀ غیب، خدای تعالی. (یادداشت مؤلف) :
ساقیاجام میم ده که نگارندۀ غیب
نیست معلوم که در پردۀ اسرار چه کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
ناآغارده. رجوع به آغارده شود
لغت نامه دهخدا
گوارده ناشده. هضم ناشده. مقابل گوارده
لغت نامه دهخدا
(اَ/ اِ)
نگمارده. نگماشته. غیرموکل
لغت نامه دهخدا
(بَ)
انجام نایافته. انجام ناداده. اداناکرده: اگر رکاب عالی... حرکت کرده بودی و کاری بر ناگزارده و این خبرآنجا رسیدی ناچار باز بایستی گشت. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ دَ / نَ دَ)
مقابل گذاردنی
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
غیرنافذ. (ناظم الاطباء) ، بن بست. بدون منفذ. که گذرگاه و منفذی ندارد.
- سوراخ ناگذاره، سوراخی که بن آن بسته باشد و به سوی خارج راهی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). که بادرو و دررونداشته باشد. که از سوئی به سوی دیگر به هوا متصل نشود. (یادداشت مؤلف) : مشکاه، سوراخ ناگذاره که چراغ نهند در وی. (منتهی الارب).
- کوچۀ ناگذاره، کوچۀ بن بست که گذارگاه نداشته باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَءْمْ)
نگذاردن. مقابل گذاردن
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ناآهارده
لغت نامه دهخدا
(جَهْ / جِهْ)
واگذاشته. واگذار کرده شده. واگذار شده. تسلیم شده. تفویض شده. که به دیگری محول و واگذار شده است
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
نوشته. مرقوم. ثبت شده. نگاشته شده:
نگاریده نام خدای از نخست
که بی نام او دین نیاید درست.
اسدی.
اثرهای آن شاه آفاق گرد
ندیدم نگاریده در یک نورد.
نظامی.
گرت صورت حال بد یا نکوست
نگاریدۀ دست تقدیر اوست.
سعدی.
، نقاشی کرده شده. آراسته و مزین. منقش:
بسوزم نگاریده کاخ تو را
ز بن برکنم بیخ و شاخ تو را.
دقیقی.
، پرنقش ونگار:
چو بیژن بدید آن نگاریده گور
به دلش اندر افتاد از آن گور شور.
فردوسی.
سپر دارند ایشان در گه جنگ
چو دیواری نگاریده به صد رنگ.
(ویس و رامین).
یکی دیبا طرازیدم نگاریده به حکمتها
که هرگز نامد و ناید چنین از روم دیبائی.
ناصرخسرو.
، بزک کرده. (یادداشت مؤلف). آرایش شده. آراکرده:
جوان چون بدید آن نگاریده روی
به سان دو زنجیر مرغول موی.
رودکی.
ای نگاریده نگاری که ز تو مجلس من
گه چو کشمیر بود گاه چو فرخاربود.
امیرمعزی.
، تصویرکرده شده. منقوش:
نگاریده بر برگها چهر اوی
همی بوی مشک آمد از مهر اوی.
فردوسی.
نگاریده هم زین نشان بر حریر
نهاده به نزدیکی یادگیر.
فردوسی.
نگاریده بر چند جا بر مصور
شه شرق را اندر آن کاخ پیکر.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 54)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ دَ / دِ)
پنداشته. تصورکرده. (فرهنگ سروری). پنداشته. تصورشده. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
مقابل گذاشته
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
مقابل گماردن
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ دَ / دِ)
آنکه از چیزی و جایی درگذرد. عبورکننده:
یکی جادوی بود نامش سنوه
گذارنده راه و نهفته پژوه.
دقیقی.
، سوراخ کننده. شکافنده:
به نیزه گذارندۀ کوه آهن
به حمله ربایندۀ باد صرصر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(لَخْیْ)
مقابل گذاردن. رجوع به گذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
نهاده شده. وضعشده. قرارداده شده
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ وَ دی دَ / دِ / وِ دی دَ / دِ)
گذارده نشده. مقابل گذارده
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگذارده
تصویر واگذارده
تسلیم کرده، ترک کرده، حواله کردنه بعهده کسی انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارنده
تصویر نگارنده
نقاش، کاتب، مولف، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگذاره
تصویر ناگذاره
غیر نافذ، بن بست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگزارده
تصویر ناگزارده
انجام نشده، اداناکرده مقابل گزارده
فرهنگ لغت هوشیار
عبور دهنده گذارننده، عبور کننده گذرنده: یکی جادوی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه. (دقیقی)، سوراخ کننده شکافنده: بنیزه گذارنده کوه آهن بحمله رباینده باد صرصر. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگارده
تصویر انگارده
پنداشته تصور شده، داستان سرگذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذارده
تصویر گذارده
((گُ دِ))
وضع شده، قرارداد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمارده
تصویر گمارده
مامور
فرهنگ واژه فارسی سره
راقم، کاتب، نویسنده، رسام، مصور، نقاش، نگارگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد