جدول جو
جدول جو

معنی نکوع - جستجوی لغت در جدول جو

نکوع(نَ)
زن پستک. (منتهی الارب) (آنندراج). زن کوتاه. (مهذب الاسماء). زن کوتاه قامت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، نکع
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکوه
تصویر نکوه
نکوهیدن، نکوهنده، پسوند متصل به واژه به معنای سرزنش کننده مثلاً بخیل نکوه، گیتی نکوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکول
تصویر نکول
خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله، برگشتن و روگرداندن از چیزی، خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن، ترسیدن و رو بر گرداندن از دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقوع
تصویر نقوع
آنچه در آب بخیسانند، آب گوارا و سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوع
تصویر رکوع
خم شدن در نماز به طوری که کف دست ها به سر زانو برسد، خم شدن، سرفرود آوردن، پشت خم کردن برای تواضع
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
ناکس فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ وَ)
لقب سنان جد صحابی ابومسلم یا ابوعامر سلمه بن عمرو بن سنان الاکوع بن عبدالله است که روز جنگ ذی قرود عطفان این کلمه بر زبان می راند:
خذها انا ابن الاکوع
والیوم یوم الرضع.
(منتهی الارب).
و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 259 و 269 و 317 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرده دست از سوی انگشت سترگ کژ شدن. (تاج المصادر بیهقی). دردگین شدن ساق دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به کوع مبتلا شدن دست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
خاموش گردیدن، سر فرودافکندن از اندوه یا از خشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فکع شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ فَ)
فراهم آمدن و منقبض گردیدن و ترنجیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). با هم آمدن اعضا. (تاج المصادر بیهقی) ، آزمند و حریص گشتن. (آنندراج) : کنع فی الامر، آزمند و حریص گشت. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). کنع الرجل فی الشی ٔ، طمع کرد آن مرد در آن چیز. (ناظم الاطباء) ، چفسیدن مشک در جامه. (منتهی الارب) (از آنندراج). چسبیدن مشک به جامه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گریختن از کار و بددل شدن. (آنندراج) : کنع عن الامر، گریخت از آن و بددل شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زدن بر انگشتها چندانکه خشگ گرداند آب را، سوگند خوردن به خدای برتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فروتنی و نرمی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فروتنی کردن و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء). فروتنی نمودن. (تاج المصادر بیهقی). نزدیکی به خواری و تذلل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به غروب مایل شدن ستاره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن از هوا. (از منتهی الارب) (آنندراج). فراهم آوردن عقاب پرها را وقت فرود آمدن از هوا. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نزدیک آمدن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نزدیک آمدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ راکع. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به راکع شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
لئیم: فلان وکوع لکوع، او لئیم و ناکس است. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آرمیدن زیر درخت و جای گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فرودآمدن به قوم بعد شام. (منتهی الارب). فرودآمدن به قوم پس از فرارسیدن شامگاه. (از اقرب الموارد) ، نگونسار افتادن بر زمین. (منتهی الارب) ، رفتن. یقال:ماادری أین هکع، یعنی نمیدانم کجا رفت. (از منتهی الارب) ، سرفیدن شتر. (منتهی الارب). این معنی در اقرب الموارد برای مصدر هکع و هکاع آمده است، فروهشتن شب تاریکی خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، باز شکسته شدن استخوان بعد درستی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ وَ)
بزرگ کاع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(غِ رَ)
آرزومند گشتن. (زوزنی). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی. (از منتهی الارب). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن. (آنندراج). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع. نزاعه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشیده شدن. (زوزنی) ، خواهانی کردن: نزعته نفسه، خواهانی آن کرد. (از منتهی الارب) ، رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به نزاع شود، دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، یک تک رفتن اسب. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به پایان کار رسیدن. پرداختن از کاری. (از منتهی الارب) (از آنندراج). کفایت کردن و پایان دادن کاری را. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (زوزنی) ، بازگشتن. (یادداشت مؤلف) ، به پدر خود مانستن. (آنندراج) (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، کشیدن کمان را: نزع فی القوس، کشید کمان را، آب کشیدن به دلو: نزع الدلو، آب کشیدن بدان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نبوط. بیرون آمدن آب از قعر چاه. (از تاج المصادر بیهقی). برآمدن آب چاه و چشمه و جز آن. (آنندراج). نبع. رجوع به نبع شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ رَ)
مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب) (آنندراج). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد) ، گواریدن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گواریدن. گوارا شدن، اثر کردن علف در ستور و سخن و پند و خطاب در مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اثر کردن سخن وپند و دارو. (فرهنگ خطی). اثر کردن دارو و طعام. (منتهی الارب). یقال: نجع فیه الدواء و الطعام او الکلام، دخل فأثر فیه. (المنجد) ، به طلب نیکوئی و آب و علف شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نجع. به طلب گیاه رفتن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخوردن رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). سیر خوردن جامه رنگ را. (فرهنگ خطی) ، رسیدن (به شهر). (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ بَ)
اندک اندک برآمدن خون از زخم و همچنین آب از چشم و عرق از بدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مشتاق چیزی. (از منتهی الارب). مشتاق به چیزی. (از ناظم الاطباء). آنکه آرزومند و مشتاق وطن خویش است. (از المنجد) ، فلاه نزوع، بعیده. (المنجد) (اقرب الموارد) ، چاه نزدیک تک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بئر نزوع، قریبهالقعر. (المنجد) (اقرب الموارد) ، چاه که آبش به دست کشند. نزیع. (مهذب الاسماء). ج، نزاع، نزع
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نکو. رجوع به نکو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقوع
تصویر نقوع
سیراب شدن، باور داشتن خبری را، خیسانیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
منحنی شدن از پیری، پشت خم دادن، خم شدن در نماز بطوری که دستها به سر زانو برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکول
تصویر نکول
باز ایستادن از سوگند و امتناع کردن از آن
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بجای} نکوهنده {آید: بخیل نکوه گیتی نکوه: همه کارشاهان گیتی نکوه زرای وزیران پذیرد شکوه. (نظامی. گنجینه. 158) توضیح مرحوم وحید در صفحه مذکور ترکیب} گیتی نکوه {را بمعنی سرکوبی و چیرگی آورده اما بمعنی غلبه کننده بر گیتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشوع
تصویر نشوع
داروی چکاندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطوع
تصویر نطوع
جمع نطع، سفره های چرمی چرمخوانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
آرزومند گشتن، مشتاق شدن، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبوع
تصویر نبوع
بیرون آمدن آب ازچاه وچشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکوع
تصویر لکوع
ناکس لفتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوع
تصویر نزوع
((نُ))
مشتاق شدن، آرزومند گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقوع
تصویر نقوع
((نَ))
سیراب شدن، آنچه در آب بخیسانند به منظور استفاده دارویی از آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکول
تصویر نکول
((نُ))
برگردیدن و روگرداندن از چیزی، ترسیدن و روبرگرداندن از دشمن، خودداری کردن از پرداخت وجه حواله، برات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکوع
تصویر رکوع
((رُ))
خم شدن، پشت خم کردن در نماز به نحوی که پشت وی افقی و محاذی زمین و کف دست روی سر زانو قرار گیرد، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبوع
تصویر نبوع
((نُ))
بیرون آمدن آب از چاه و چشمه
فرهنگ فارسی معین
نوع
دیکشنری عربی به فارسی