جدول جو
جدول جو

معنی نقوع

نقوع((نَ))
سیراب شدن، آنچه در آب بخیسانند به منظور استفاده دارویی از آن
تصویری از نقوع
تصویر نقوع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نقوع

نقوع

نقوع
آنچه از قسم ادویه و میوه در آب تر کنند. (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). آنچه در آب تر نهند چون مویز و خرما و داروو بکنی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). دارو که در آب آغارند. (مهذب الاسماء). آنچه در آب بخیسانند چون مویز و خرما و دارو و جز آن. (ناظم الاطباء). خیساندنی. خیسانده. ترنهاده. (یادداشت مؤلف) :
ای طبیب از سفوف دان کم کن
کو نقوعی که در میانه خورم.
خاقانی.
، آبی که در آن ادویه تر کرده باشند. (غیاث اللغات از بحر الجواهر). آبی است که از خیساندن داروها یا میوه های خشک در آن به دست آرند، بدین صورت که آب را بر دارو یا میوه ریزند و آن را زمانی طولانی باقی گذارند تا در مسامات آنها نفوذ کند. (از بحر الجواهر) ، رنگ که در آن بوی خوش باشد، آب شیرین سرد، یا آب نه شور و نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل نقوع اذن، مرد که به هرچیز ایمان آرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

وقوع

وقوع
افتادن، فرود آمدن، قرار گرفتن، واقع شدن، در علوم ادبی مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراق های شاعرانه بود، واسوخت
وقوع
فرهنگ فارسی عمید

قنوع

قنوع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده، قانِع
قنوع
فرهنگ فارسی عمید

نقود

نقود
نقدها، پول و بهاها، جدا کردن پولهای خوب از بد، سره کردن ها، جمعِ واژۀ نقد
نقود
فرهنگ فارسی عمید