جدول جو
جدول جو

معنی نوشانوش - جستجوی لغت در جدول جو

نوشانوش
گفتن نوش باد در مجلس باده گساری
تصویری از نوشانوش
تصویر نوشانوش
فرهنگ فارسی عمید
نوشانوش
نوش نوش، نوش باد نوش باد! نوش بادی که باده گساران در بزم می هنگام جام برگرفتن یکدیگر را گویند:
صفیر مرغ و نوشانوش ساقی
ز دلها برده اندوه فراقی،
نظامی،
پیاپی شد غزل های عراقی
برآمد بانگ نوشانوش ساقی،
نظامی،
یکی شه چون طرب را گوش گیرد
جهان آواز نوشانوش گیرد،
نظامی،
شراب خانگی از ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش،
حافظ،
نشیند در نقاب بارگاه مغفرت فردا
ز نوشانوش مستان منفعل بانگ اذان ما،
سنجر کاشی (از آنندراج)،
- به نوشانوش، در حال نوشانوش گفتن، در حال نوش بادو هنیئاً لک گفتن:
به نوشانوش می در کاس می داشت
ز دورادور شه را پاس میداشت،
نظامی،
به دشت انجرک آرام کردند
به نوشانوش می در جام کردند،
نظامی،
چو ساقی در شراب آمد به نوشانوش در مجلس
به نافرزانگی گفتند کاوّل مرد فرزانه،
سعدی،
- در نوشانوش آمدن، نوش باد گفتن و باده نوشانیدن، (فرهنگ فارسی معین) : دارو در قدح شراب افکند چنانکه کس ندید ودر نوشانوش آمد، (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین)،
، با پیاله های پر و لبالب و لبریز و باربار (؟)، (ناظم الاطباء)، جام پر و لبالب (؟)، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نوشانوش
به یکدیگر «نوش باد» گفتن هنگام شراب خواری
تصویری از نوشانوش
تصویر نوشانوش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وانوش
تصویر وانوش
(دخترانه)
دریاچه وان، از سمبلهای تاریخ ارامنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشان
تصویر نوشان
(دخترانه)
نوشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوانوش
تصویر آوانوش
(دخترانه)
شنونده آوا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارشانوش
تصویر ارشانوش
(پسرانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشاندن
تصویر نوشاندن
آب یا نوشابه به کسی خوراندن، برای مثال ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن (حافظ - ۷۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشادوش
تصویر دوشادوش
شانه به شانه
فرهنگ فارسی عمید
مرکب از ’دوخت’ + ’مان’ مزید مؤخر چنانکه در ساختمان، دوخت، دوختن، (یادداشت مؤلف) : جبۀ او بود نادوخته همچنان جبۀ بافتۀ بی دوختمان، (ترجمه دیاتسارون ص 354)
لغت نامه دهخدا
صفی با افرادی بهم پیوسته، دوش بدوش، دوش بادوش، شانه بشانه، (ناظم الاطباء)، همدوش، همراه، همبر، در یک رده و صف برابر: مردم کره دوشادوش سربازان به جنگ پرداختند، (یادداشت مؤلف) :
تا رسیدند هر دو دوشادوش
به بیابانی از بخار به جوش،
نظامی،
هرکجا روی آورم بخت سیه همره بود
گاه دوشادوش من گاهی به پیشاپیش من،
(یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
به نوشیدن واداشته. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نوشانیده شود
لغت نامه دهخدا
(مِهَْ رْ / مِ رِ کَ دَ)
نوشانیدن. متعدی نوشیدن. رجوع به نوشانیدن شود
لغت نامه دهخدا
گوارا باد، نوش باد، نوشانوش:
نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش
نیست خالی رزم او از گیرگیر و های های،
منوچهری،
ساقی غم که جام جام دهد
عمر درنوش نوش می بشود،
خاقانی،
هر شرب سردکرده که دل چاشنی گرفت
با بانگ نوش نوش چشیدم به صبحگاه،
خاقانی،
چو بیدارم کنند از خواب مستی چشم آن دارم
که همسنگ اذان گیرند بانگ نوش نوشم را،
سنجر کاشی (از آنندراج)،
، پیاپی نوشیدن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است واقع در 10500 گزی شمال مرکز غوریان از ولایت هرات در 61 درجه و 26 دقیقه و 45 ثانیه طول شرقی و 34 درجه و 25 دقیقه و 46 ثانیه عرض شمالی. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام مردی که عذرا را بفروخت. (لغت نامۀ اسدی) :
گذشته بر او بر بسی کام و دام
یکی تیزپایی ودانوش نام.
عنصری.
رجوع به دانوش در همین لغت نامه و فرهنگ سروری شود
لغت نامه دهخدا
نوشنده، (یادداشت مؤلف)، در حال نوشیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ شَ)
دهی است از دهستان دشت از بخش سلوانا از شهرستان ارومیه، در 9 هزارگزی مشرق سلوانا، در درۀ سردسیری واقع است و 67 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون. شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوشادوش
تصویر دوشادوش
شانه بشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشانده
تصویر نوشانده
به نوشیدن وا داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاندن
تصویر نوشاندن
به نوشیدن وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشا نوش
تصویر نوشا نوش
گفتن نوش باد نوش باد، (همراه با ده پیمایی) : (پیش آر نو شانوش را از بیخ بر کن هوش را آن عیش بی رو پوش رااز بند هستی بر گشا) یا در نوشا نوش آمدن، نوش باد گفتن و باده نوشانیدن: (دارو در قدح شراب افکند چنانکه کس ندید و در نوشا نوش آمد)، جام پر و لبا لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاندن
تصویر نوشاندن
((دَ))
نوشانیدن
فرهنگ فارسی معین