جدول جو
جدول جو

معنی نوایی - جستجوی لغت در جدول جو

نوایی
(نَ / نُو)
مهدی منشی (میرزا...) ، فرزند حاجی ملا آقابابا تاجرشیرازی. از شاعران قرن سیزدهم هجری است. او راست:
ما مست شراب وحدتیم ای ساقی
سرخوش ز می محبتیم ای ساقی.
(از آثار العجم ص 571).
و رجوع به فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 77و فرهنگ سخنوران ص 617 شود
لغت نامه دهخدا
نوایی
(نَ / نُو کَ)
دهی است از دهستان اواوغلی از بخش حومه شهرستان خوی، در 9 هزارگزی شمال شرقی خوی بر سر راه خوی به جلفا، در جلگۀ معتدل هوائی، در کنار رود قطور واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه قطور، محصولش غلات و پنبه و کرچک و زردآلو، شغل اهالی زراعت و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نوایی
(نَ)
امیر علیشیربن الوس، ملقب به نظام الدین و متخلص به نوائی و فانی یا فنائی. از احفاد جغتای پسر چنگیز و از مشاهیر وزرای سلطان حسین میرزا بایقرا و از اعاظم دانشمندان و ادبای قرن نهم هجری است. وی به دو زبان فارسی و ترکی اشعار و دیوان دارد و صاحب تصانیف گوناگون است. در دوران قدرت و وزارت، حامی و مشوق هنرمندان و شاعران بود و با مولانا عبدالرحمن جامی ارادت و مصاحبت می ورزید. او راست: 1- دیوان فارسی، بالغ بر شش هزار بیت. 2- اربعین منظوم. 3- تاریخ الانبیاء، به ترکی. 4- تاریخ ملوک عجم، به ترکی. 5- ترجمه اللغه الترکیه بالفارسیه. 6- نسائم المحبه، در ترجمه ترکی نفحات الانس جامی. 7- حیره الابرار. 8- لیلی و مجنون. 9- فرهاد و شیرین. 10- سبعۀ سیاره. 11- سد اسکندری یا اسکندرنامه. 12- خمسۀ المتحرین، به زبان ترکی در شرح حال جامی. 13- دیوان ترکی، شامل چهار کتاب: غرایب الصغر یا غرایب النوائب، نوادر الشباب، بدایع الوسط، و فوائد الکبر. 14- سراج المسلمین. 15- عروض ترکی. 16- مثنوی لسان الطیر. 17- محاکمه اللغتین. 18- محبوب القلوب. 19- مفردات، در معما. 20- منشآت ترکی. 21- منشآت فارسی. 22- نظم الجواهر. 23- مجالس النفایس، که از مهمترین تألیفات او و تذکره ای است در شرح حال قریب 350 تن از معاریف معاصران او به زبان ترکی. وی به سال 906 هجری قمری در 63سالگی وفات یافت. از اشعار پارسی اوست:
رسد هر کس به مقصودی ز یارب یارب شبها
چرا مقصود من حاصل نشد یارب ز یاربها
نگویم بهر تشریف قدومت خانه ای دارم
غریبم، خاکسارم، گوشۀ ویرانه ای دارم.
(از ریحانه الادب ج 4 ص 235 و مجمع الفصحاء ج 1 ص 41 و تذکرۀ نصرآبادی ص 470 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار ج 2 ص 538).
و نیز رجوع به متفرقات الذریعه و کشف الظنون و بهارستان جامی ص 122 و تذکرۀ دولتشاه ص 494 و مجالس النفایس ترجمه حکیم ص 357 و تحفۀ سامی ص 179 و آتشکدۀ آذر ص 23 و تاریخ کثیره ص 144 و مرآهالخیال ص 72 و نگارستان سخن ص 72 و 133 و طرایق الحقایق ج 3 ص 46 و اسماء المؤلفین وآثار المصنفین ج 1 ص 739 و از سعدی تا جامی ص 469 ومجلۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 1 شمارۀ 5 ص 32 ومیر علی شیر نوائی تألیف علی اصغر حکمت و فرهنگ سخنوران ص 616 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نواصی
تصویر نواصی
جمع واژۀ ناصیه، پیشانی، موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایی
تصویر روایی
روا شدن، روا بودن، رواج، رونق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوایب
تصویر نوایب
نایبه ها، حادثه ها، بلاها، مصیبت ها، جمع واژۀ نایبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
ناحیه، جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامی
تصویر نوامی
نامیه، قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنوایی
تصویر شنوایی
از حواس پنج گانه که اصوات با آن شنیده می شود و اندام آن گوش است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوادی
تصویر نوادی
جمع واژۀ نادیه، نادی، حادثه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ نَ)
شنوائی. عمل شنیدن. (فرهنگ فارسی معین). شنوا بودن، یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است و آلت آن گوش است. سامعه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
جمع ناصیه، موی پیش سر، پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
مناطق، جمع ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ندیدی، جمع نادی، پیش آمدهای سخت بد آمدها سوی ها کرانه ها شتران رمنده جمع نادیه
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب حاصل مصدر سازدبمعنی مهربانی کردن لطف کردن: بنده نوازی چاکرنوازی کوچک نوازی مهمان نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
محرمات، امور ممنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
عمل شنیدن، یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است و آلت آن گوش است سامعه
فرهنگ لغت هوشیار
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوایب
تصویر نوایب
مصائب و سختیهای زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسی
تصویر نواسی
انگور بیدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
نهایی در فارسی فرجامین منسوب به نهایت: آخری آخرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوایی
تصویر هوایی
از هوی ریژی خوشگذران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایی
تصویر روایی
رونق داشتن، رواج بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوایی
تصویر دوایی
دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نایره (نائره) : آتشها: ونوایر حقد و کینه در سینه های ایشان منطفی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایی
تصویر روایی
((رَ))
رونق، رواج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوایی
تصویر گوایی
((گُ))
گواهی دادن، شهادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنوایی
تصویر شنوایی
((شَ یا ش))
عمل شنیدن، یکی از حواس ظاهره و آن شنیدن اصوات است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهایی
تصویر نهایی
کرانین، پایانی، فرجامین، انجامین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوایی
تصویر آوایی
آکوستیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شوایی
تصویر شوایی
احتمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روایی
تصویر روایی
جریان
فرهنگ واژه فارسی سره
سامعه
متضاد: گویایی، ناطق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناگهانی، بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی