نواصی نواصی جَمعِ واژۀ ناصیه. رجوع به ناصیه شود، اشراف مردم. (آنندراج) : نواصی قوم، اشراف قوم، مقابل اذناب قوم. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
نواهی نواهی جمعِ واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارَنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازِع، حابِس، زاجِر، مُعَوَّق، مَناع، رادِع فرهنگ فارسی عمید
نواحی نواحی ناحیه، جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش فرهنگ فارسی عمید