جدول جو
جدول جو

معنی نواهی - جستجوی لغت در جدول جو

نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
فرهنگ فارسی عمید
نواهی
(نَ)
جمع واژۀ نهی است، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات. مناهی. امور ممنوعه. مقابل اوامر: امتثال اوامر و نواهی الهی... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجدی راکه از پیشگاه عقل تا پایگاه طبع هرکه هست در تحت اوامر و نواهی اوست. (جوامع الحکایات، از فرهنگ فارسی معین) ، جمع واژۀ ناهیه. رجوع به ناهیه شود
لغت نامه دهخدا
نواهی
محرمات، امور ممنوعه
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
فرهنگ لغت هوشیار
نواهی
((نَ))
جمع ناهیه
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دواهی
تصویر دواهی
داهیه، بسیار زیرک و هوشیار، دانا، مدبر، جمع دواهی، حادثۀ سخت، مصیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت، برای مثال دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی (فرخی - ۳۹۴)
گواهی خواستن: از کسی شهادت خواستن، به شهادت طلبیدن
گواهی دادن: شهادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
تباهی، خرابی، فساد، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوادی
تصویر نوادی
جمع واژۀ نادیه، نادی، حادثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
جمع واژۀ ناصیه، پیشانی، موی پیش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوامی
تصویر نوامی
نامیه، قوه ای که موجب رشد و نمو می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
ناحیه، جانب، جهت، طرف، کرانه، قسمتی از کشور، قسمتی از شهر در تقسیمات اداری، بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهض
تصویر نواهض
جمع واژۀ ناهضه، برادران و نزدیکان و نوکران مرد که برای او قیام کنند، ناهضه الرجل
فرهنگ فارسی عمید
ترکی ندیدی، جمع نادی، پیش آمدهای سخت بد آمدها سوی ها کرانه ها شتران رمنده جمع نادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسی
تصویر نواسی
انگور بیدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
جمع ناصیه، موی پیش سر، پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناهضه، جاهای بلند جوجه پرندگان جمع ناهضه داعیه ها: مدتی دراز نواهض همت این عزیمت در من میظویخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهه
تصویر نواهه
مویه جگر نیوه گر: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
مناطق، جمع ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب حاصل مصدر سازدبمعنی مهربانی کردن لطف کردن: بنده نوازی چاکرنوازی کوچک نوازی مهمان نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لاهی، جمع لاهیه، باز دارنده ها جمع لاهی و لاهیه بازدارنده ها شواغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواهی
تصویر تواهی
فساد ضایع شدن، نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
قید تردید است یالله یا خواه... خواه. توضینح گاه (خواهی) دو بار آید (نظیر (خواه) : (هر دایره خواهی بزرگ باش و خواهی خرد)، (التفهیم) و گاه یکبار: (اگر خواهی گویی که آن عمود است که از یک سر قوس فرود آید) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواهی
تصویر دواهی
کارهای سخت، امور عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواحی
تصویر نواحی
جمع ناحیه، کناره ها، کرانه ها، اطراف شهر و ده، حدود یک خط، حوزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواصی
تصویر نواصی
((نَ))
جمع ناصیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لواهی
تصویر لواهی
((لَ))
جمع لاهی و لاهیه، بازدارنده ها، شواغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوانی
تصویر نوانی
((نَ))
لاغری، ضعیفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دواهی
تصویر دواهی
((دَ))
جمع داهیه، کارهای سخت، امور عظیم، بلاها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواهی
تصویر خواهی
طلبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
استشهاد، شهادت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
Certification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
certificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گواهی
تصویر گواهی
Zertifizierung
دیکشنری فارسی به آلمانی