گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مِثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تراوش، تلابیدن، ترابیدن، برای مثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی، ترشح کردن، تراوش کردن، چکیدن، تَراوِش، تَلابیدن، تَرابیدن، برای مِثال گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل - ۲۳ حاشیه)
خم شدن مانده شدن، خسته شدن رفتار از روی ناز، خرامیدن به چپ و راست حرکت کردن، برای مثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
خم شدن مانده شدن، خسته شدن رفتار از روی ناز، خرامیدن به چپ و راست حرکت کردن، برای مِثال چو مست هر طرفی می افتیّ و می ناوی / که شب گذشت، کنون نوبت دعاست مخسب (مولوی - لغت نامه - ناویدن)
ترسیدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). بترسیدن از چیزی یا از کسی. (اوبهی). ترسیدن. واهمه کردن. (برهان قاطع) : زلف گوئی ز لب نهاریده ست به گله سوی چشم رفتستی. بخاری (از رشیدی). ، گداختن و کاستن بدن. (برهان قاطع). ظاهراً مصحف نهازیدن است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، اتلاف کردن. بیجا خرج کردن. (ناظم الاطباء)
ترسیدن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). بترسیدن از چیزی یا از کسی. (اوبهی). ترسیدن. واهمه کردن. (برهان قاطع) : زلف گوئی ز لب نهاریده ست به گله سوی چشم رفتستی. بخاری (از رشیدی). ، گداختن و کاستن بدن. (برهان قاطع). ظاهراً مصحف نهازیدن است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، اتلاف کردن. بیجا خرج کردن. (ناظم الاطباء)
بترسیدن از چیزی یا کسی. (از لغت فرس اسدی ص 105). ترسیدن و واهمه کردن و بیم بردن. (برهان قاطع) : زلف گوئی ز لب نهازیده ست به گله سوی چشم رفتستی. طیان (لغت فرس). نهازیدن به معنی ترسیدن غلط است. رجوع به نهاریدن شود. (یادداشت مؤلف)
بترسیدن از چیزی یا کسی. (از لغت فرس اسدی ص 105). ترسیدن و واهمه کردن و بیم بردن. (برهان قاطع) : زلف گوئی ز لب نهازیده ست به گله سوی چشم رفتستی. طیان (لغت فرس). نهازیدن به معنی ترسیدن غلط است. رجوع به نهاریدن شود. (یادداشت مؤلف)