جدول جو
جدول جو

معنی زهانیدن

زهانیدن
گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
تصویری از زهانیدن
تصویر زهانیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زهانیدن

زهانیدن

زهانیدن
گشاد کنانیدن و گشودن فرمودن. (ناظم الاطباء). بیرون آوردن و روان ساختن آب. جوشانیدن آب از چشمه:
می زهاند می برد تا معدنش
اندک اندک تا نبینی بردنش.
مولوی.
صد سبو رابشکند یک پاره سنگ
و آب چشمه می زهاند بی درنگ.
مولوی (مثنوی چ خاورص 18).
می زهاند کوه از آن آواز و قال
صد هزاران چشمۀ آب زلال.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 99).
، قوت دادن در غلبۀ بازی نرد، زیر افکندن. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 38 شود
لغت نامه دهخدا

جهانیدن

جهانیدن
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

زنانیدن

زنانیدن
دوباره حیات دادن و زندگانی تازه بخشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا