گشادن و بیرون آوردن آب از شکاف چیزی، باز کردن درز یا شکاف باریک در جوی یا چشمه که آب از آن بتراود، برای مثال صد سبو را بشکند یک پاره سنگ / وآب چشمه می زهاند بی درنگ (مولوی - ۶۶)
گشاد کنانیدن و گشودن فرمودن. (ناظم الاطباء). بیرون آوردن و روان ساختن آب. جوشانیدن آب از چشمه: می زهاند می برد تا معدنش اندک اندک تا نبینی بردنش. مولوی. صد سبو رابشکند یک پاره سنگ و آب چشمه می زهاند بی درنگ. مولوی (مثنوی چ خاورص 18). می زهاند کوه از آن آواز و قال صد هزاران چشمۀ آب زلال. مولوی (مثنوی چ خاور ص 99). ، قوت دادن در غلبۀ بازی نرد، زیر افکندن. (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 38 شود