جدول جو
جدول جو

معنی نمکینه - جستجوی لغت در جدول جو

نمکینه
دوغ یا ماستی که در آن نمک و سبزی بریزند
تصویری از نمکینه
تصویر نمکینه
فرهنگ فارسی عمید
نمکینه
نمکین، دوغ و ماستی که در آن نمک و زیره و گشنیز کوفته ریخته باشند
تصویری از نمکینه
تصویر نمکینه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمکینی
تصویر نمکینی
شوری، ملاحت
فرهنگ لغت هوشیار
مکینت در فارسی: پایگاه، گرانسنگی آهستگی در فارسی خوزی بر گرفته از مکنه تازی لاتینی تازی گشته دستگاه چرخین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمکین
تصویر نمکین
ملیح، خوشگل و زیبا و خوشایند، مطبوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکینه
تصویر مکینه
((مَ نِ))
نرمی، آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکینه
تصویر مکینه
((مَ نَ یا نِ))
آلت مکیدن، محجمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمکین
تصویر نمکین
شور، نمک زده، ملیح، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکینه
تصویر مکینه
آلت مکیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
(دخترانه)
نوشین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازینه
تصویر نازینه
(دخترانه)
منسوب به ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارینه
تصویر نارینه
(دخترانه)
ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
آژان، وکیل، اکسپوزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شیرین، دلپسند، شفابخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوکیسه
تصویر نوکیسه
کسی که تازه به مال و ثروت رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدکینه
تصویر بدکینه
سخت کینه توز، بسیار کینه جو، کینه کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمدیده
تصویر نمدیده
نمناک، نمدار، مرطوب، چیزی یا جایی که رطوبت به آن سرایت کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلکینه
تصویر کلکینه
مخمل دو خوابه را گویند. و آن جنسی بود مشهور از قماش ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکینه
تصویر کشکینه
نان جو، کشکین: (و از تکلفات خورش و پوشش به کشکینه و پشمینه قناعت نموده)، (انوار سهیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقدینه
تصویر نقدینه
در تازی نیامده پیسه تنخواه پول نقد مقابل جنس
فرهنگ لغت هوشیار
نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است
فرهنگ لغت هوشیار
نگارینه نگارین باغ من هست آن نگارینی که اندر عشق اوست رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان (میر معزی) کالای گرانبها اشیا گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکیسه
تصویر نوکیسه
ندید بدید، تازه بدولت رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شراب گوارا، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکینه
تصویر کلکینه
((کُ نَ یا نِ))
مخمل دوخوابه را گویند و آن جنسی بود مشهور از قماش ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقشینه
تصویر نقشینه
((نَ نِ یا نَ))
اشیا گرانبها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقدینه
تصویر نقدینه
((نَ نِ))
پول نقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
((نُ یا نَ یَ دِ))
نشان دهنده، وکیل مردم در مجلس، کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام کاری معین شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوکیسه
تصویر نوکیسه
((نُ س))
کنایه از کسی که تازه درآمدی پیدا کرده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
((نِ))
شراب گوارا، نوایی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
نشان دهنده، در علوم سیاسی کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد، وکیل، نایب، علامت، نشانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نماینده
تصویر نماینده
Agent, Representative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
агент , представительский
دیکشنری فارسی به روسی