- نمکینه
- دوغ یا ماستی که در آن نمک و سبزی بریزند
معنی نمکینه - جستجوی لغت در جدول جو
- نمکینه
- نمکین، دوغ و ماستی که در آن نمک و زیره و گشنیز کوفته ریخته باشند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوری، ملاحت
مکینت در فارسی: پایگاه، گرانسنگی آهستگی در فارسی خوزی بر گرفته از مکنه تازی لاتینی تازی گشته دستگاه چرخین
ملیح، خوشگل و زیبا و خوشایند، مطبوع
شور، نمک زده، ملیح، زیبا
آلت مکیدن
آژان، وکیل، اکسپوزان
نوشین، شیرین، دلپسند، شفابخش
کسی که تازه به مال و ثروت رسیده
سخت کینه توز، بسیار کینه جو، کینه کش
نمناک، نمدار، مرطوب، چیزی یا جایی که رطوبت به آن سرایت کرده
مخمل دو خوابه را گویند. و آن جنسی بود مشهور از قماش ابریشمی
نان جو، کشکین: (و از تکلفات خورش و پوشش به کشکینه و پشمینه قناعت نموده)، (انوار سهیلی)
در تازی نیامده پیسه تنخواه پول نقد مقابل جنس
نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است
نگارینه نگارین باغ من هست آن نگارینی که اندر عشق اوست رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان (میر معزی) کالای گرانبها اشیا گرانبها
ندید بدید، تازه بدولت رسیده
نوشین، شراب گوارا، نوایی است از موسیقی قدیم
((نُ یا نَ یَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
نشان دهنده، وکیل مردم در مجلس، کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام کاری معین شده باشد
نشان دهنده، در علوم سیاسی کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد، وکیل، نایب، علامت، نشانه
Agent, Representative
agente, representativo
agent, reprezentatywny
агент , представительский