معنی نقشینه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نقشینه
نقشینه
- نقشینه
- نگارینه نگارین باغ من هست آن نگارینی که اندر عشق اوست رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان (میر معزی) کالای گرانبها اشیا گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
نقدینه
- نقدینه
- وجه نقد. پول نقد. (ناظم الاطباء). پول. درم و دینار. مسکوک از زر و سیم و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا