جدول جو
جدول جو

معنی نمازگر - جستجوی لغت در جدول جو

نمازگر
آنکه نماز بخواند، نمازگزار
تصویری از نمازگر
تصویر نمازگر
فرهنگ فارسی عمید
نمازگر
(نَ گَ)
آنکه نماز خواند. نمازکن. نمازگزار. مصلی. (فرهنگ فارسی معین) : در قرآن ذکر نمازگران مؤمنان فراوان کرد. (کشف الاسرار ج 1، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نمازگر
ژنکه نمازخواند نمازکن نمازگزار مصلی: درقران ذکرنمازگران مومنان فراوان کرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
جای نماز گزاردن، مصلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگارگر
تصویر نگارگر
نقاش، صورتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوازشگر
تصویر نوازشگر
نوازش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغازگر
تصویر آغازگر
آنکه کاری را شروع کند، آغاز کننده، در ورزش در اسب دوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمکزار
تصویر نمکزار
جایی که از آن نمک استخراج کنند، شوره زار، معدن نمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمازگزار
تصویر نمازگزار
کسی که نماز می خواند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمارگر
تصویر آمارگر
کسی که مامور گردآوری، بررسی و تحلیل داده ها است
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
نازنده. (ناظم الاطباء). ایجادکننده ناز یا عرض دهنده ناز، نظیر عشوه گر و غمزه گر. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
عرض نیاز کننده. سؤال کننده
لغت نامه دهخدا
(نَ گَهْ)
نمازگاه. مصلی:
زمین نمازگهی شد که بینی از بر او
همه جهان به نماز خدا و استغفار.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی از دهستان میشه پاره است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 304 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نقاش صورتگر: چو جامه نگار گر شود هوا نقط زر شود بر او نقای او. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوازشگر
تصویر نوازشگر
نوازش کننده نوازنده: صدای نوازشگراو بگوش میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازکن
تصویر نمازکن
بجا آورنده نماز نماز گزار: ... مردی مرابودازاهل صلاح و نمازکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
هر جائی که در آن نماز خوانند، مسجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازگزار
تصویر نمازگزار
نمازخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمکزار
تصویر نمکزار
سرزمینی شور که در آن نمک فراوان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
نثارکننده: بازتیغ زبان سخن گهراست سخنم برسخن نثارگراست. (ثنائی ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمانگر
تصویر کمانگر
کمان ساز، کماندار: (کمانگر که جانم شد او را نشان ستم میکشد دل از و هر زمان)، (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
ناز کننده ناز کن نازنده: عاشق جور یار شو عاشق مهر یارنه تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازگر
تصویر آغازگر
شروع وآغاز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمارگر
تصویر آمارگر
آنکه ماء مور انجام دادن امور مربوط به آمار است ماء مور احصائیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازگر
تصویر آغازگر
((گَ))
آغاز کننده، در اصطلاح اسب دوانی، کسی که فرمان حرکت می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمارگر
تصویر آمارگر
((گَ))
آن که مأمور انجام دادن امور آمار است، مأمور احصائیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرازگر
تصویر طرازگر
((~. گَ))
آرایش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگارگر
تصویر نگارگر
((ن گَ))
نقاش، صورتگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغازگر
تصویر آغازگر
آکتیویتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نماگر
تصویر نماگر
اکسپوزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمابار
تصویر نمابار
اکران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمازگاه
تصویر نمازگاه
مصلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگارگر
تصویر نگارگر
نقاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوازشگر
تصویر نوازشگر
Cuddly
دیکشنری فارسی به انگلیسی