جدول جو
جدول جو

معنی نقاخ - جستجوی لغت در جدول جو

نقاخ
(نُقْ قا)
استخوان برآمده بالای پس گردن از جانب گوش. (منتهی الارب) (آنندراج). استخوان برآمدۀ پشت گوش. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). خشیشاء. (اقرب الموارد) ، بلندی سرگوش. (منتهی الارب) (آنندراج). بالای قفا از طرف گوش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نقاخ
(نُ)
آب سرد دلگشای. (مهذب الاسماء). آب خنک. (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف). آب خوش خنک روشن. (منتهی الارب) (آنندراج). آب خوش و خوشگوار سرد و صاف. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، خواب در عافیت و آرام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خواب راحت و آرام و با عافیت. (ناظم الاطباء) ، خالص از هر چیز. (اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نساخ
تصویر نساخ
ناسخ ها، نسخ کننده ها، باطل کننده ها، کسانی که از روی کتاب یا نوشته ای نسخه بردارند، جمع واژۀ ناسخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب ها، سوراخ ها و راههای باریک در زیر زمین، جمع واژۀ نقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
نقب زننده،، کاوش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاد
تصویر نقاد
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاخ
تصویر نفاخ
آماس و ورمی که از بیماری در بدن پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه و دشمنی، نزاع و جدال، گفتگو و ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقار
تصویر نقار
کسی که روی سنگ یا چوب کنده کاری و نقاشی می کند
کنجکاو در امور و اخبار
کسی که دف یا دهل می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقال
تصویر نقال
کسی که چیزهایی را از محلی به محل دیگر نقل کند، داستان سرا، قصه گو، کسی که در اماکن عمومی قصه گویی می کند خصوصاً داستان های شاهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیزه شدن، نقا در فارسی پاکیزه بودن، پاکیزگی، پاکیزه (تک، نقی) پاکیزگان برگزیدگان پاکیزه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
پرده که به رخ آویزند یا بر چیز نفیس اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاح
تصویر نقاح
گوارا، ناب
فرهنگ لغت هوشیار
خرده گیر به گزین، درمگزین کهبد، شبان گوسبندان کتک کتک گوسبند دست و پا کوتاه را گویند سهره فرنگی از پرندگان آنکه درم و دینار سره را از ناسره جدا کند، آنکه خوب و بد را از یکدیگر تمیز دهد: طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت، منتقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقار
تصویر نقار
کینه، عناد، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاز
تصویر نقاز
تورنگ دراز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاط
تصویر نقاط
جمع نقطه، پنده ها دیل ها جمع نقطه
فرهنگ لغت هوشیار
ابریشم تاب، ابریشم فروش پاد گویی گفتن سخنی مخالف با گفتار پیشین، خلاف گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقال
تصویر نقال
داستانسرا، قصه گو
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان باد انگیز که انگور بسیار خورده باشد و چیزهای باد انگیز (مقالات شمس) زیرکی چون کبر و باد انگیز تست ابلهی شو تا بمانی تندرست (مثنوی دفتر 4 مولانا) آماس بیماری آماس پر باد، هر چیز که خوردن آن تولید نفخ در شکم کند. توضیح نفاخ بتشدید فاء مانند صراف که بمعنی نفخ دهنده استعمال میشود در لغت عرب نیامده مانند صراف و نطاق و امثال آنها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناسخ، پاچنگران بنگرید به نسخه جمع ناسخ: ... وتحصیل آن جزبسالهای درازممکن نگرددالابمعاونت نساخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباخ
تصویر نباخ
خاز ترش، خاز تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاخ
تصویر فقاخ
زدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نساخ
تصویر نساخ
((نُ سّ))
جمع ناسخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقال
تصویر نقال
((نَ قّ))
افسانه گو، قصه خوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاط
تصویر نقاط
((نُ))
جمع نقطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاض
تصویر نقاض
((نِ))
گفتن سخنی مخا لف با گفتار پیشین، خلاف گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
((نَ قّ))
صورتگر، چهره پرداز، کسی که در و دیوار و جز آن را رنگ می کند، رنگ کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقار
تصویر نقار
((نَ قّ))
آن که بسیار کنجکاو است، کسی که بر سنگ و چوب کنده کاری و نقاشی کند، آنکه دف یا دهل نوازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقار
تصویر نقار
((نِ))
گفتگو، ستیزه، نزاع، جدال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاد
تصویر نقاد
((نَ قّ))
کسی که پول های سره را از ناسره جدا می کرد، کسی که نقاط ضعف یا قوت یک اثر ادبی یا هنری را مطرح می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاب
تصویر نقاب
((نِ))
روی بند، پارچه ای که با آن چهره را بپوشانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره