جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نساخ

نساخ

نساخ
ناسخ ها، نسخ کننده ها، باطل کننده ها، کسانی که از روی کتاب یا نوشته ای نسخه بردارند، جمعِ واژۀ ناسخ
نساخ
فرهنگ فارسی عمید

نساخ

نساخ
جمع ناسخ، پاچنگران بنگرید به نسخه جمع ناسخ: ... وتحصیل آن جزبسالهای درازممکن نگرددالابمعاونت نساخ
فرهنگ لغت هوشیار

نساخ

نساخ
جَمعِ واژۀ ناسخ. نسخه نویسان که از کتاب یا نوشته ای رونویس کنند. رجوع به ناسخ شود، نوعی از خط عربی. (ابن الندیم، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

نساخ

نساخ
ناسخ. کاتب. که از چیزی نسخه بردارد. که از روی چیزی نسخه نویسد: تحصیل آن جز به سالهای دراز ممکن نگردد الا به معاونت نساخ. (ترجمه تاریخ یمینی ص 207).
پیش از عثمان یکی نساخ بود
کو به نسخ وحی جدی می نمود.
مولوی.
در ذکر اسامی بعضی از ادبا و کُتّاب و امثال ایشان که به قم بوده اند از مثل فیلسوف و مهندس و منجم و نساخ و وراق. (تاریخ قم ص 18)
لغت نامه دهخدا

نساخ

نساخ
عبدالغفورخان بهادر (مولوی) کلکته ای. از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است. رجوع به تذکرۀ شمع انجمن ص 487 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

نسار

نسار
نَسَر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا
نسار
فرهنگ فارسی عمید