نئی. نینواز. (آنندراج). نی زن. (ناظم الاطباء). قصاب. قاصب. (منتهی الارب). زمار. زامر: کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا. منوچهری. غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم ز استماع نای او. منوچهری. تو را شاید آن گلرخ سیم تن که هم پایکوب است و هم نای زن. اسدی (از آنندراج)
نئی. نینواز. (آنندراج). نی زن. (ناظم الاطباء). قصاب. قاصب. (منتهی الارب). زمار. زامر: کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا. منوچهری. غراب بین که نای زن شده ست و من ستُه شدم ز استماع نای او. منوچهری. تو را شاید آن گلرخ سیم تن که هم پایکوب است و هم نای زن. اسدی (از آنندراج)
آنکه نفیر را بنوازد. (آنندراج). نفیرزن. آنکه بوق و نفیر می نوازد. (ناظم الاطباء) : ماه نفیرچی مکن این جور میر من تا نگذرد ز جور تو از مه نفیر من. سیفی (از آنندراج)
آنکه نفیر را بنوازد. (آنندراج). نفیرزن. آنکه بوق و نفیر می نوازد. (ناظم الاطباء) : ماه نفیرچی مکن این جور میر من تا نگذرد ز جور تو از مه نفیر من. سیفی (از آنندراج)
نفرین کردن. دعای بد کردن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). لعن کردن. بدخواهی کردن. (یادداشت مؤلف). لعنت کردن. (ناظم الاطباء) : هر آنکس که بد پیش درگاه تو بنفرید بر جان بیراه تو. فردوسی. ببارید خون زنگۀ شاوران بنفرید بر بوم هاماوران. فردوسی. بسی نفرید بر گشت زمانه که کردش تیر هجران را نشانه. فخرالدین اسعد. هم از آن کار آن داس دل خیره ماند بر آن بت بنفرید و ز آنجا براند. اسدی. ز درد دل و جان بنالید سخت بنفرید بسیار بر شور بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). همانا که بر ما بنفرید سخت که هم در زمان تیره شد روی بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). نفریده به دشمنان جاهت اجرام فلک چو خلق عالم. بوعلی چاچی. ، نفرت نمودن. پشولیدن. پسوریدن. (ناظم الاطباء)
نفرین کردن. دعای بد کردن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). لعن کردن. بدخواهی کردن. (یادداشت مؤلف). لعنت کردن. (ناظم الاطباء) : هر آنکس که بد پیش درگاه تو بنفرید بر جان بیراه تو. فردوسی. ببارید خون زنگۀ شاوران بنفرید بر بوم هاماوران. فردوسی. بسی نفرید بر گشت زمانه که کردش تیر هجران را نشانه. فخرالدین اسعد. هم از آن کار آن داس دل خیره ماند بر آن بت بنفرید و ز آنجا براند. اسدی. ز درد دل و جان بنالید سخت بنفرید بسیار بر شور بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). همانا که بر ما بنفرید سخت که هم در زمان تیره شد روی بخت. شمسی (یوسف و زلیخا). نفریده به دشمنان جاهت اجرام فلک چو خلق عالم. بوعلی چاچی. ، نفرت نمودن. پشولیدن. پسوریدن. (ناظم الاطباء)
شکارچی. صیاد. نخجیرافکن: یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. و ایشان (خرخیزیان) آتش را بزرگ دارند و مرده را بسوزانند و خداوندان خیمه و خرگاهند و شکار کنند و نخجیرزنند. (حدود العالم)
شکارچی. صیاد. نخجیرافکن: یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. و ایشان (خرخیزیان) آتش را بزرگ دارند و مرده را بسوزانند و خداوندان خیمه و خرگاهند و شکار کنند و نخجیرزنند. (حدود العالم)