جدول جو
جدول جو

معنی تیرزن

تیرزن
تیرانداز، آنکه با کمان یا تفنگ به طرف کسی یا چیزی تیر بیندازد، تیرزن، قوس
تصویری از تیرزن
تصویر تیرزن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تیرزن

تیرزن

تیرزن
تیرانداز. (ناظم الاطباء). تیرافکن. که تیر اندازد. که تیر زند. تیرزننده. تیراندازنده:
چو شاپور و بهرام شمشیرزن
چو گرگین و چون بیژن تیرزن.
فردوسی.
تا دگر زخم هیچ تیرزنی
نرسد بر کمان پیرزنی.
نظامی.
اگر جستم از دست این تیرزن
من و کنج ویرانۀ پیرزن.
سعدی (بوستان).
یلان کماندار نخجیرزن
غلامان ترکش کش و تیرزن.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

شیرزن

شیرزن
زن شجاع، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان افراسیاب تورانی و کیخسرو پادشاه کیانی
شیرزن
فرهنگ نامهای ایرانی

شیرزن

شیرزن
زن دلیر و بی باک، برای مِثال منم شیرزن گر تویی شیرمرد / چه ماده چه نر شیر روز نبرد (نظامی۵ - ۸۸۵)
شیرزن
فرهنگ فارسی عمید

تبرزن

تبرزن
چوب بر. (ناظم الاطباء). هیزم شکن. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب) :
در این باغ رنگین درختی نرست
که ماند از قفای تبرزن درست.
نظامی.
هر آن درخت که نَدْهد بری فراخور کام
حواله کن به تبرزن که باغبان بگریخت.
امیرخسرو (از بهار عجم).
تبرزن درآمد ز هر سو بباغ
ز رنج دل باغبانش فراغ.
هاتفی (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب).
، زنندۀ با تبر. (ناظم الاطباء). شمشیرزن. (لسان العجم شعوری ایضاً) :
بروز جنگ نتوان مرد گفتن
که بددل میشود مرد تبرزن.
(لسان العجم شعوری ایضاً)
لغت نامه دهخدا