آن ستاره ها که رفتنشان مفسد باشد، (اسدی)، فرارون، (فرهنگ فارسی معین) : همت تیز و بلند تو بدانجای رسید که ثَری ̍ گشت مر او را فلک فیرونا، خسروانی، حسودت در ید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون، دقیقی، رجوع به فرارون شود
خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی بیرون آمدن: خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن بیرون آوردن: به در آوردن، چیزی را از جایی درآوردن، آشکار کردن بیرون رفتن: خارج شدن بیرون کردن: خارج کردن، به در کردن