معنی نخجیرزن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نخجیرزن
نخجیرزن
نخجیرزن
شِکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، شِکارگیر، صِیدبَند، نَخجیروال، قانِص، نَخجیرگیر، مُتَصَیِّد، صِیدگَر، نَخجیرگان، صَیّاد، صِیداَفکن، نَخجیرگَر، شِکارگَر، حابِل
فرهنگ فارسی عمید
نخجیرزن
نخجیرزن
شکارچی. صیاد. نخجیرافکن: یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. و ایشان (خرخیزیان) آتش را بزرگ دارند و مرده را بسوزانند و خداوندان خیمه و خرگاهند و شکار کنند و نخجیرزنند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
نخچیرزن
نخچیرزن
شکارچی. صیاد، مرد دلیر و شجاع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نخجیرگان
نخجیرگان
شکارچی، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو بر نخجیرگان تدبیر کردی / بسی چون زهره را نخجیر کردی (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.