جدول جو
جدول جو

معنی نفخات - جستجوی لغت در جدول جو

نفخات
(نَ فَ)
دمیدنهای باد. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفخه. رجوع به نفخه شود
لغت نامه دهخدا
نفخات
جمع نفخه، دمیدن های باد
تصویری از نفخات
تصویر نفخات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفقات
تصویر نفقات
نفقه ها، چیزهایی که صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینه های زندگی عیال و اولاد، چیزهایی که انفاق کنند، جمع واژۀ نفقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفثات
تصویر نفثات
نفثه ها، دمیدن ها، آب دهان انداختن ها، جمع واژۀ نفثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
نفحه ها، وزیدن های باد یا بوهای خوش، عطیه ها، جمع واژۀ نفحه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ خَ)
نفخه. رجوع به نفخه شود.
- نفخت صور، دردمیدن صور:
گیتی به مثل سرای کار است
تاروز قیام و نفخت صور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
فردفرد از هر گروه و از سپاهی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نفر، به معنی افراد، آحاد، کسان. رجوع به نفر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
جمع واژۀ نفعه. رجوع به نفعه شود
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
سوراخ دار گردیدن آسمان خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سوراخ شدن سقف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
جمع واژۀ نفقه. رجوع به نفقه و نفقه شود.
- نفقات دادن،: امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. (تاریخ بیهقی ص 581).
- نفقات کردن، خرج کردن. هزینه کردن. صرف کردن: بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. (تاریخ بیهقی ص 426). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. (تاریخ بیهقی ص 508)
لغت نامه دهخدا
(نُفْ فا)
جمع واژۀ نفاخه. (ناظم الاطباء). رجوع به نفّاخه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نفطه. رجوع به نفطه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نفطه. رجوع به نفطه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
جمع واژۀ نفثه. رجوع به نفثه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفحه. رجوع به نفحه شود:
ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا
سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید.
خاقانی.
گوش هش دارید این اوقات را
درربائید اینچنین نفحات را.
مولوی.
نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم
که بروی دوست ماند که برافکند نقابی.
سعدی.
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زمین بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پشتۀ نرم خاک. (منتهی الارب). پشته از خاک نرم. (ناظم الاطباء). زمین نرم مرتفع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مثل النبخاء. (اقرب الموارد) ، اعلای استخوان ساق. (منتهی الارب) (آنندراج). بالای استخوان ساق. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، تأنیث انفخ، به معنی حیوانی که به نفخ مبتلا شده است. (از متن اللغه). رجوع به نفخ و انفخ شود
لغت نامه دهخدا
جمع نفثه، دمیده ها فوت ها سرود ها جمع نفثه: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیر خاقانی که خاقان اکبر بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
بوهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
از برساخته های فارسی گویان تن ها رمن نفر در تازی انفار است تنان کسان جمع نفر افراد (مخصوصا در نظام به افراد سرباز اطلاق شود مقابل درجه داران و افسران)، توضیح جمع} نفر {در عربی} انفار {است و نفرات بر ساخته ایرانیانست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفقه، تورتیزان توشه ها واژه نفقه از نفقتا سریانی است جمع نفقه: گفت: ... از بهر آن می خرم که نفقاتی بحاصل آورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفخات
تصویر انفخات
سوراخداری سوراخدار شدن ترک خوردن ترک خوردن بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
((نَ فَ))
بوی های خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفرات
تصویر نفرات
((نَ فَ))
جمع نفر، افراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفقات
تصویر نفقات
((نَ فَ))
جمع نفقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفحات
تصویر نفحات
بوی هها
فرهنگ واژه فارسی سره