جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نفقات

نفقات

نفقات
نفقه ها، چیزهایی که صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینه های زندگی عیال و اولاد، چیزهایی که انفاق کنند، جمعِ واژۀ نفقه
نفقات
فرهنگ فارسی عمید

نفقات

نفقات
جمع نفقه، تورتیزان توشه ها واژه نفقه از نفقتا سریانی است جمع نفقه: گفت: ... از بهر آن می خرم که نفقاتی بحاصل آورم
فرهنگ لغت هوشیار

نفقات

نفقات
جَمعِ واژۀ نفقه. رجوع به نفقه و نفقه شود.
- نفقات دادن،: امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. (تاریخ بیهقی ص 581).
- نفقات کردن، خرج کردن. هزینه کردن. صرف کردن: بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. (تاریخ بیهقی ص 426). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. (تاریخ بیهقی ص 508)
لغت نامه دهخدا

نفثات

نفثات
نفثه ها، دمیدن ها، آب دهان انداختن ها، جمعِ واژۀ نفثه
نفثات
فرهنگ فارسی عمید

نفحات

نفحات
نفحه ها، وزیدن های باد یا بوهای خوش، عطیه ها، جمعِ واژۀ نفحه
نفحات
فرهنگ فارسی عمید

نفرات

نفرات
از برساخته های فارسی گویان تن ها رمن نفر در تازی انفار است تنان کسان جمع نفر افراد (مخصوصا در نظام به افراد سرباز اطلاق شود مقابل درجه داران و افسران)، توضیح جمع} نفر {در عربی} انفار {است و نفرات بر ساخته ایرانیانست
فرهنگ لغت هوشیار