جدول جو
جدول جو

معنی نفث - جستجوی لغت در جدول جو

نفث
اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن، تف کردن، برآمدن خون از زخم
تصویری از نفث
تصویر نفث
فرهنگ فارسی عمید
نفث
(غُ)
دردمیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100) (منتهی الارب) (آنندراج). دمیدن. پف کردن. فوت کردن. (یادداشت مؤلف). فی اللغه شبیهه بالنفح، و یقال هو نفح بلاریق. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف) ، تف کردن. (از ناظم الاطباء). خیو انداختن. اخراج خلط. (یادداشت مؤلف) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، فضلۀ چیزی از دهان انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از دهان برون افکندن. (از اقرب الموارد) ، افکندن چیزی را. (از متن اللغه) ، برآمدن رطوبت را طبیبان به تازی نفث گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مؤلف) ، تکلم. سخن گفتن. (یادداشت مؤلف) ، جادو کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نفاث شود، در طب بیشتر بر آنچه که از مجرای قصبهالریه خارج می گردد اطلاق می شود. و نیز بر خارج شدن چیزی از نای اطلاق شود و مراد از آن افکندن از دهان است. (از بحر الجواهر). رطوبتی را گویند که در نزله و علت ذات الریه و ذات الجنب به سعال برآید، و آنچه خام برآید آن را به تازی بصاق گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مؤلف). رطوبتی که با سرفه برآید. (یادداشت مؤلف) : چنانکه اندر بیماری های اندامهای دم زدن اندر حال نفث نگاه کند و اثر نضح اندر نفث جوید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
نفث
دردمیدن، پ کردن، فوت کردن، و بمعنی آب دهان انداختن
تصویری از نفث
تصویر نفث
فرهنگ لغت هوشیار
نفث
((نَ))
به دل کسی القاء کردن چیزی را، انداختن چیزی را از دهان، تف کردن
تصویری از نفث
تصویر نفث
فرهنگ فارسی معین
نفث
القا کردن، تف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفث الدم
تصویر نفث الدم
خارج شدن خون با اخلاط از ریه، خون ریزی ریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفط
تصویر نفط
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن، وزیدن نسیم، پراکنده شدن بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکث
تصویر نکث
شکستن پیمان، برهم زدن بیع یا پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفج
تصویر نفج
کاغذی که بر آن چیزی بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفض
تصویر نفض
تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت، نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفل
تصویر نفل
عبادتی که واجب نباشد، آنچه انسان علاوه بر واجبات و فرایض به جا بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفثات
تصویر نفثات
نفثه ها، دمیدن ها، آب دهان انداختن ها، جمع واژۀ نفثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفثه المصدور
تصویر نفثه المصدور
خلطی که بیمار مبتلا به درد سینه از سینه خارج کند، سخنی حاکی از اندوه و غم درونی که گوینده با گفتن آن آرامش پیدا کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
حقیقت هر چیز، جان، تن، جسد، شخص انسان، خون
نفس اماره: در فلسفه نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد
نفس لوامه: در فلسفه نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد
نفس مطمئنه: در فلسفه قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام
نفس ناطقه: در فلسفه نفس ناطق، نفس انسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفثه
تصویر نفثه
یک بار دمیدن، یک بار آب دهان انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَث ث)
شکسته گردنده و شکسته. (آنندراج). شکسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفثاث شود
لغت نامه دهخدا
(کُ فُ)
پست قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ)
یکی نفث است. (از اقرب الموارد). رجوع به نفث شود، دمیدگی، دمیدگی افسونگر و دم دهنده. (ناظم الاطباء) ، انداخته شده. (یادداشت مؤلف) ، کلام. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثَ تُلْ مَ)
آنچه مبتلا به بیماری ریوی بیرون افکند از خلط و خون تا بدان خود را اندک آرامشی بخشد، اظهار شکوی و گلایه کردن از امری یا چیزی ناخوش آیند تا بدان آلام درونی تخفیف یابد. بث الشکوی. لب به شکایت گشودن و آلام نهانی بازگفتن:
لیکن از رنج برده طبعم هست
راحتی دون نفثهالمصدور.
مسعودسعد.
با یکدیگر از حدوث این واقعۀ منکر بث الشکوی و نفثهالمصدور آغاز کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 372). چون تو صاحبی کجا خواهیم یافت که با او نفثهالمصدوری در میان نهیم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 111). سخن او بر نفثهالمصدور شرح غصه و مقاسات معیشت شدیدۀ خود... مقصور بودی. (جهانگشای جوینی).
من سقیم دهر و عقل از نفثهالمصدور من
مایۀ احیاء روح پورسینا ساخته.
جلال الدین فریدون (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
جمع واژۀ نفثه. رجوع به نفثه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ثُشْ شَ)
شعر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غزل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ ثُدْ دَ)
عبارت است از خونی که ظاهر شود از دهان. (از بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَفْ فِ)
هر دارویی که خروج خلط سینه را سهل و آسان کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حفث
تصویر حفث
هزارخانه شکنبه هزار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار دمیدن یک فوت دمیده، سروده یک بار دمیدن فوت کردن، شعر، جمع نفثات
فرهنگ لغت هوشیار
بروت پیرایی (بروت سبلت)، ناخن گیری، بانه زدایی (بانه عانه موی زهار)، چرک زدایی در روزهای هنج (حج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفث الدم
تصویر نفث الدم
خونریزی شش خروج خون با اخلاط ازسینه خونریزی ریه خروج خون از ریه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفثه، دمیده ها فوت ها سرود ها جمع نفثه: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیر خاقانی که خاقان اکبر بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفثه المصدور
تصویر نفثه المصدور
خل سینه، درد دل درد دل گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفثه
تصویر نفثه
((نَ ثَ یا ثِ))
فوت کردن، یک بار دمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفس
تصویر نفس
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفی
تصویر نفی
نایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفع
تصویر نفع
سود، بهره
فرهنگ واژه فارسی سره