جدول جو
جدول جو

معنی نفث

نفث(غُ)
دردمیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100) (منتهی الارب) (آنندراج). دمیدن. پف کردن. فوت کردن. (یادداشت مؤلف). فی اللغه شبیهه بالنفح، و یقال هو نفح بلاریق. (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف) ، تف کردن. (از ناظم الاطباء). خیو انداختن. اخراج خلط. (یادداشت مؤلف) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، فضلۀ چیزی از دهان انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). از دهان برون افکندن. (از اقرب الموارد) ، افکندن چیزی را. (از متن اللغه) ، برآمدن رطوبت را طبیبان به تازی نفث گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مؤلف) ، تکلم. سخن گفتن. (یادداشت مؤلف) ، جادو کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نفاث شود، در طب بیشتر بر آنچه که از مجرای قصبهالریه خارج می گردد اطلاق می شود. و نیز بر خارج شدن چیزی از نای اطلاق شود و مراد از آن افکندن از دهان است. (از بحر الجواهر). رطوبتی را گویند که در نزله و علت ذات الریه و ذات الجنب به سعال برآید، و آنچه خام برآید آن را به تازی بصاق گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مؤلف). رطوبتی که با سرفه برآید. (یادداشت مؤلف) : چنانکه اندر بیماری های اندامهای دم زدن اندر حال نفث نگاه کند و اثر نضح اندر نفث جوید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا